امروز : یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۵/۰۷/۱۰
کد خبر : 79633
چاپ خبر :

گزارشی مشفقانه به مخاطبان شفیق و همراهان رفیق به قلم استاد قاسم اشراقی گلپایگانی

در این فرصت مناسب دیدم گزارشی هر چند کوتاه از آغاز همکاریم با نشریه‌ی بیان و امروز خبرگزاری بیان یعنی از روزی که مقالات و شعرم بصورت مکتوب تقدیمتان می شد تا به امروز که در کانال و خبرگزاری بیان بویژه اشعارم بصورت صوتی و تصویری بمحضرتان عرضه می شود، بطور گذرا مطالبی عرضه دارم.


استاد-قاسم-اشراقی-گلپایگانی-2

در این فرصت مناسب دیدم گزارشی هر چند کوتاه از آغاز همکاریم با نشریه‌ی بیان و امروز خبرگزاری بیان یعنی از روزی که مقالات و شعرم بصورت مکتوب تقدیمتان می شد تا به امروز که در کانال و خبرگزاری بیان بویژه اشعارم بصورت صوتی و تصویری بمحضرتان عرضه می شود، بطور گذرا مطالبی عرضه دارم.

روزی که قرار شد عضو کوچکی از این جمع صمیمی باشم فکر کردم من که عمری را در راه فرهنگ و ادب و هنر این مرز و بوم صرف کرده ام بهتر است به تجربه های اندوخته ام رجوع و مقالاتی درباره ی شعرا به محضر مخاطبان گرامی تقدیم دارم؛ و چه بهتر از این که شعرایی را مطرح کنم که به هر دلیل در غبار فراموشی و یا لااقل کم توجهی فرو خفته‌اند در حالی که سبک و سیاق فکر و شیوه ی اشعارشان به گونه ای قابل توجه و گاهی تأثیر گذار بوده تا بلکه وظیفه ای در قبال فرهنگ و ادب سرزمین عزیزم انجام دهم و لذا کار را با این هدف و نیّت آغاز کردم. و تازه فهمیدم مخاطبان هوشمند و با ذوقم چه استقبالی کردند. گویی این قصد و هدف من و ارجمند مخاطبانم تلاقی و وجه مشترکی داشت و چه فهیم بودند و قدرشناس که به پاس کاری کوچک بزرگوارانه مرا مورد الطاف خود قرار دادند. و لذا اندک اندک از میان اشعارم شعری هم به دست درج و چاپ سپردم.

البته بیشتر از اشعاری استفاده کردم که در سال های طلبگیم در محضر اساتید می گذشت. یعنی سالهای 1350 تا 1355 که در محضر افرادی چون مرحوم فرات در انجمن دانشوران تهران عروض را فرا می گرفتم و همچنین در محضر زنده یاد استاد رحیم ذوالنّور به فراگیری دستور و تکمیل آن زانوی شاگردی می زدم، سپری می شد. انتشار شعر هم موجب شد مورد محبت مخاطبان صبور و نجیب در اینجا و جای جای ایران عزیز قرار بگیرم.

پس همینجا از این همه عنایت و لطف سپاسگزاری میکنم. زمان رسید به سال 1395 که نشریه مدتی چاپ نشد و خبرگزاری بیان فعالیتش را در کانال تلگرام با عنوان بیان آغاز کرد. با دوستان مشورت کردیم قرار شد همان روند در خبرگزاری هم دنبال شود با این تفاوت که اشعار بصورت تصویری هم باشد. بدنبال این تصمیم اولین شعر را با عنوان «دروازه» در قالب نیمایی با دو هدف ضبط و عرضه کردیم:

1-چون شعر در قالب نیمایی بود، البته نیمایی صحیح و در ضمن روایی و به سبک استاد بی بدیل اخوان بزرگ و خواستم با یاد او که پیوسته وامش بر دوشم سنگینی می کند ادای حرمتی باشد هر چند ناقابل و نه در خور مرتبه ی او.

2- خواستم سه مقطع زندگی هنری خودم را در قلمرو شعر با زبان شعر روایت کرده باشم:

الف) میل به شعر گفتن و ورودم به وادی پر پیچ و خم و پر از راز و رمز شعر

ب) استفاده از استادانم در طول فراگیری شعر

ج) حُسن مطلع کار تازه ام به سبک نیما و کسب فیض از محضر بزرگان این سبک بخصوص از طبع سحّار یگانه ی روزگار م… امید خراسانی و بعد از پرواز روحانی او بازگشت به کارهای کلاسیک و خلاصه به دنبال آن پنج یا شش شعر صوتی و تصویری سنتی عرضه کردیم که استقبال مخاطبان صاحبدل را بدنبال داشت. و از مراحم یکان یکان آن ارجمندان همین جا قدردانی می کنم.

طبیعیست بقول آقای ابراهیم ابراهیمی در نشریه صدای گلپایگان دوره جدید شماره 368 که نوشته بودند “گلپایگان شهر هنر سوخته”. بله اصولاً هنر و هنرمند از منظر خیلی ها اینجا جایگاهی ندارد البته هنر فاخر و هنرمند متعهد آزاده و آزاد فکر و وارسته منظورم من است؛ و یا اگر هست که نیست، تنها در اسم است نه در عمل. خوب شعر درست و صحیح و عرضه ی آن حال اگر صوتی هم باشد می تواند جنبه ی آموزش هم داشته باشد.

تصور می کنم این اندک خدمتی می باشد به دوستداران فرهنگ و ادب ما بخصوص این شهر که از پشتوانه ی هنری بسیار غنی برخوردار است. در اینجا با اجازه از اینکه جناب ابراهیمی در آن مقاله نامی هم از من برده بودند لذا از سویدای دل از ایشان سپاسگزای می‌کنم.

نیاز به توضیحی در انتهای این مقاله ی مختصر ضروریست. بر خود واجب می دانم صمیمانه از همکاری و هم سویی دوستان صبورم در خبرگزاری بیان بخصوص مدیر محترم خبرگزاری و دیگر همکاران محترم در این مجموعه در عرضه ی کارهایم اعم از مقاله و شعر قدرانی کنم. آنها که صبورانه بار این کار فرهنگی و اجتماعی را به درستی خبررسانی کردند و می‌کنند.

باری در خاتمه تا یادی هم از استاد شهریار عزیز کرده باشم چند بیت غزل خودم را که به سبک استاد نزدیک است به مخاطبان ادب دوستم پیش کش میکنم اما پیش از روایت شعر تکرار مطلبی تکراری را ضروری را می دانم.

آری در دنیای بیمارگونه ی شعر به طور اعم در همه جا و بطور اخص در شهر ما مایه تأسف است که چرا برخی از گرامیان در اینترنت چیزی را بنام شعر درج می کنند که از کمترین قواعد شعر بهره ای ندارد و اصولاً چگونه پروای این کار را به خود می دهند. (البته حساب این گروه از گروهی شاعر راستین جداست) مگر نه آنکه زمانه بزرگترین قاضیست و داوریش روزی از زبان و قلم اینگونه شاعران و ضربه زدن به هنر و فرهنگ قضاوتی تلخ خواهد بود. همان گونه که ما امروز از شبه شعرای پیشین به تلخی یاد می کنیم.

در اینجا من بنده به حرف حافظ گوش جان سپردن را به گویندگان به اصطلاح شاعر توصیه می کنم.

منه به راه طلب بی دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

دلیل راه استاد و مرشد و راهنماست و مکتب نرفته ادعای ملا بودن خلاف حقیقت است. باری بلکه تکرار گفته های من تأثیر روحی خود را بگذارد و به وظیفه ام عمل کرده باشم.

صلاح ما نصیحت بود و کردیم.

و اما ابیات انتخابی غزل خودم را تقدیم می دارم.

استاد شهریار

«چراغ جان به لب» به یاد استاد بزرگ شهریار

در شگفتم تا به کی ای دل جوانی میکنی

در خزان عمر میل باغبانی میکنیطرح شعر 5

دانی اکنون نوبت سر در گریبان بردن است

باز هم با درد رخوت شادمانی میکنی ؟طرح شعر 5

چون چراغ جان به لب در پیش نور آفتاب

از درون می سوزی و پرتو فشانی میکنیطرح شعر 5

گشته ای مرغ غریب افتاده ای از شور و شر

بی سبب مخفی غم فرسوده جانی میکنی؟طرح شعر 5

«قاسم» از ژرفای دل پوسیده ای و همچنان

با تب غمها و احساسات تبانی میکنی؟طرح شعر 5

خود به نسیان زن مکن فکر بهار عمر چون

بی ثمر از خاطراتش میزبانی میکنی

سروده ی استاد قاسم اشراقی گلپایگانی سال 1354-ارومیه

بدرود

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. قاضی قزوینی گفت:

    …اصولاً چگونه پروای این کار را به خود می دهند؟؟؟

    یا “نمی دهند”؟

    اگر پروا می کردند که هر چیز غلطی را بنام شعر انتشار نمی فرمودند!

  2. قاسم اشراقی گلپایگانی گفت:

    باتشکر از شما مخاطب محترم جناب قاضی قزوینی وتذکر بجایتان اشتباه عدم باز خوانی وویراستار لازم بوده با عذر خواهی
    واصولا چگونه پروایی از این کار ندارند باید
    میبود که دقت در موقع تایپ نکرده ام
    با سپاس قاسم اشراقی گلپایگانی ۱۴ مهر ۹۵

  3. رضافیروزی گفت:

    باعرض تسلیت محرم آمد وگشته سیه پوش
    چوعشاق حسینی در عزاکوش
    جناب اشراقی بایدبگم«جاناسخن از زبان ما میگویی»اینان با انتشار این خزعبلات هنرمند((خودخوانده اند»نـه واقعی و متعهد.
    ضمن تشکراز جنابعالی خطاب این فضل فروشان؛
    بربساط نکته دانان فضل دانی ابلهی ست
    یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل یا خموش
    اَیــنَ تذهَـــــبون؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

دیدگاه شما

تبلیغات