امروز : چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۳/۰۳/۰۳
کد خبر : 2676
چاپ خبر :

مولود کعبه (ویژه ولادت امیر مؤمنان ع)

imagesاوّلین امام مؤمنین و جانشین بلافصل خاتم النّبیّین(ص)، برادر، پسر عمو، وزیر و داماد او، سیّد الوصیّین، مولی الموحّدین، اسد ا… الغالب علی بن ابی طالب(ع) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب داخل کعبه معظّمه به دنیا آمد که پیش از او و پس از او مولودی در آن جا به دنیا نیامده و نخواهد آمد؛ در اشرف نقاط زمین آن هم در سیّد الأیّام در ماه حرام و بیت الحرام. ماجرای ولادت اسرارآمیز حضرت به طور مشهور در میان محدّثان و مورّخان شیعه و بزرگان اهل سنّت وارد شده است که در این جا خلاصه ای از آن را می آوریم:
هنگامی که وجود شریف آن حضرت در شکم جناب فاطمه بنت اسد(ع) قرار گرفت، در مکّه زلزله شد و قریش بت ها را به کوه ابوقُبیس آوردند، ولی زلزله بیشتر شد و بت ها به صورت به زمین افتاد. آنان به جناب ابوطالب(ع) پناه بردند و ایشان بالای کوه آمد و فرمود: «مردم! در این شب اتّفاق مهمّی افتاده است. خداوند خلقی را آفریده که اگر از او اطاعت نکنید و اقرار به ولایت او ننمایید و شهادت به امامت او ندهید، این زلزله ساکن نمی شود؛ پس به اطاعت و ولایت و امامت او اقرار کنید». سپس در حالی که اشک می ریخت، دستان خود را بلند نمود و فرمود: « پروردگارا، تو را می خوانم به محمّدیّت پسندیده و علویّت بلندمرتبه و فاطمیّت درخشنده که بر سرزمین تهامه رحمت و مهربانی بفرمایی». دیگران هم آمین گفتند. دعا که تمام شد، زلزله پایان یافت.
آن حضرت ازهمان شکم مادر با جناب جعفر برادر خود صحبت کرد که او بیهوش شد. همچنین جناب فاطمه به قصد طواف گرد خانه خدا می رفت، ولی ناگهان آن حضرت از داخل شکم دو پای خود را به شدّت فشار می داد و نمی گذاشت مادر به محلّی که بت ها نصب شده اند، نزدیک شود و حال آن که مادر برای عبادت، خانه خدا را طواف می کرد. زمانی دیگر بت ها در مقابل آن فرزند هنوز به دنیا نیامده به صورت به زمین افتاد. یک مرتبه شیر درّنده طائف در برابر جناب ابوطالب تعظیم کرد. هنگامی که ایشان علّت را جویا شد، شیر به زبان آمد آمد و گفت: شما پدر اسد ا… و کمک محمّد پیامبر خدا و مربّی شیر خدا هستی.
شب جمعه سیزدهم رجب بانوی بزرگوار ابوطالب احساس درد کرد. جناب ابوطالب خواست زنانی از قریش را برای کمک ایشان بیاورد که ندا رسید: «ابوطالب! صبر کن، چرا که دست نجس نباید ولی خدا را لمس کند». صبح جناب فاطمه ندایی شنید که «فاطمه! به خانه ما بیا». ابوطالب و پیامبر خدا(ص) ایشان را به مسجدالحرام آوردند. عبّاس عموی پیامبر(ص) که به همراه جماعتی در مسجد نشسته بودند، دیدند که جناب فاطمه وارد مسجدالحرام شد و در مقابل کعبه ایستاد و نگاهی به آسمان نمود و چنین فرمود: «پروردگارا! من به تو و پیامبران و کتاب هایی که از جانب تو آمده اند ایمان دارم. من کلام جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و او بوده که این خانه را بنا کرده است. تو را قسم می دهم و از تو می خواهم به حقّ کسی که این خانه را بنا کرد و به حقّ فرزندی که در شکم من است و با من سخن می گوید و با گفتارش با من انس می گیرد و من یقین دارم که یکی از آیات تست که این ولادت را بر من آسان فرمایی». ناگهان حاضرین دیدند که دیوار سمت پشت کعبه شکافته شد و ایشان داخل آن گردید. هرچه کردند قفل در کعبه را باز کنند، ممکن نشد و دانستند که حکمت خداوند در کار است.
جناب فاطمه می فرماید: «وقتی داخل کعبه شدم دیدم حوا، ساره، آسیه، مادر موسی بن عمران و مریم مادر عیسی آمدند و به من سلام کردند و در مقابلم نشستند». آن ها آنچه در ولادت خاتم الأنبیاء(ص) انجام داده بودند، در ولادت وصیّش نیز انجام دادند. روز جمعه علی بن ابی طالب(ع) مانند خورشید در گوشه راست کعبه طلوع فرمود. همین که قدم بر زمین کعبه نهاد، به سجده افتاد و دست ها را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «شهادت می دهم که خدایی جز ا… نیست و محمّد پیامبر خداست و علی وصیّ محمّد است، با محمّد نبوّت ختم می شود و با من وصایت تمام می شود و منم امیرالمؤمنین. حقّ آمد و باطل رفت». در این هنگام بت هایی که در کعبه بود به زمین افتاد، آسمان ها نورانی شد و شیطان فریاد برآورد: وای بر بت ها و بت پرستان از این فرزند! آن گاه بر زنان بهشتی سلام نمود و حال آنان را پرسید. بانوان او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تکلّم فرمودند. سپس پیامبران الهی حضرات آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) آمدند. ایشان بعد از عرض سلام، یکی پس از دیگری حضرت را در آغوش گرفتند و بوسیدند و زبان به مدح گشودند و رفتند.
سپس ملائکه آمدند و حضرت را چند مرتبه به آسمان ها بردند و بازآوردند و کلماتی در فضایل و مناقب حضرت گفتند. جناب فاطمه می فرماید: «بار دوّم در حالتی که او را در حریر سفید بهشتی پیچیده بودند، به من گفتند: او را از چشم بینندگان حفظ کن که ولیّ ربّ العالمین است. بدان وارد بهشت نمی شود مگر کسی که ولایت او را بپذیرد و امامت و ولایت او را تصدیق کند. خوشا به حال آن که تابع اوست و وای بر کسی که از او رویگردان شود. مَثَل او چون کشتی نوح است. هر که به آن پیوست نجات می یابد و هر که از آن بازماند غرق می شود و سقوط می کند. سپس در گوش او مطلبی گفتند که من نفهمیدم. بعد او را بوسیدند و برخاستند و بیرون رفتند و من ندانستم از کجا خارج شدند».
جناب فاطمه بعد از سه روز که مهمان خانه خدا بود، فرزند مبارک خود را در آغوش گرفته و آماده خروج از کعبه شد که چنین ندا آمد: «فاطمه! نام این مولود را علی بگذار که من خدای علیّ اعلی هستم. نام او را از نام خود گرفته ام … خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و از او اطاعت می کند و او را یاری می نماید و وای بر کسی که بغض او را دارد و از او سرپیچی می کند و او را خوار می نماید و حق او را انکار می کند». در طیّ این سه روز، ولادت حضرت به صورت یک مسأله عمومی در آمده بود. صبح روز چهارم در مقابل دیدگان به انتظار نشسته، ناگهان دیوار کعبه از مکان قبلی شکاف برداشت و جناب فاطمه با فرزند عزیزش از آن جا خارج شد و از بعضی وقایع داخل خانه خبر داد. ابوطالب و پیامبر(ص) پیش آمدند و حضرت علی(ع) به ایشان سلام کردند. پیامبر(ص) پاسخ سلام را دادند و آن حضرت را درآغوش گرفتند، بوسیدند و دست در دست او گذاشتند. آنگاه حضرت دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و شهادت به یگانگی خداوند و نبوّت پیامبر(ص) داد و آن چه در سینه داشت -از کتب آسمانی و قرآن کریم که هنوز نازل نشده بود- قرائت کرد. سپس جمعیّت در حالی که در آغوش رسول خدا(ص) بود، به خانه ابوطالب بازگشتند و آن جناب به مناسبت حضرت، ولیمه مفصّلی داد.

تهیه شده در گروه معارف

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات