امروز : چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۲/۰۴/۱۶
کد خبر : 228
چاپ خبر :

تلخ ترین روز اسارت

تلخ ترین روز اسارت
خرداد سال 1368 روزهای غم انگیز و نفس گیری شده بود . خبرها حکایت از آن داشت که حال حضرت امام مساعد نیست .نیایش های مضطرانه و التماس های خالصانه به درگاه ایزدمنان ، نذرها و نیازها ، سیل اشکها و دعاهای توسل نثار سلامتی حضرت امام) می شد اما اراده خداوند و مشیت الهی چنین اقتضا می کرد که یک اتفاق غیرقابل تصوری رخ دهد . قلبهای ما هم مثل تپش های آخرین قلب مرادمان آهسته آهسته می تپید ، انگار این قلب ما بود که آهسته می تپید ، انگار این دل دیوانه و آتش گرفته ما بود که می خواست خاموش شود . نمی توانستیم بپذیریم که بدون امام زنده باشیم ، آخر سالها پس از نمازمان گفته بودیم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار .وقتی در کربلا به حرم مطهر سقای کربلا مشرف شدیم همه با هم تبعات این شعار را به جان و دل خریدیم و شعار دادیم ابالفضل علمدار خمینی را نگه دار .ما که هزاران کابل و شلاق در اسارت خورده بودیم ولی حاضر نشدیم به ساحت مقدس خمینی عزیز توهین شود ، خمینی روح خدا در کالبد زمان بود ، روح الله بت شکنی بود که بت های هواپرستی را در دلهای ما شکسته بود و ما را همسنگر شهیدان راه خدا کرده بود .اینک می خواست به تنهایی سفر کند و ما را به درد یتیمی گرفتار نماید . شب 15 خرداد دوستانی که از عوامل رادیو و پخش خبربودند وقتی خبر ارتحال امام را شنیده بودند از بس گریه کرده بودند چشمانشان کاسه های خون شده بود . برای اینکه بچه ها متوجه نشوند سرهایشان را زیر پتو کرده و تا صبح گریسته بودند . صبح وقتی خبر به مسئولین رسیده بود آنها هم مستأصل شده بودند نمی توانستند این خبر را به بچه ها بدهند .ساعت 9 صبح 15 خرداد سوت غیرمنتظره عراقیها حکایت از خبری تلخ داشت ، ماکه از همه جا بی خبر بودیم منتظر کابل ها و هجوم دشمن بودیم ولی این بار خبری از کابل و هجوم وحشیانه دشمن نبود . رفتار عراقیها عوض شده بود . این بار فرمانده عراقی به همراه افسران و سربازان آمده بودند تا حکایت تلخی را برایمان بازگو کنند .فرمانده عراقی ارشد اردوگاه و ارشد آسایشگاهها را احضار نمود. او می دانست اگر کوچکترین اشتباهی از او سربزند بچه ها اردوگاه را بر سر او و سربازانش خراب خواهند کرد و اگر لبخندی بر لبهایش نقش ببندد جای او و سربازانش در جهان دیگر است .لذا فرمانده کارکشته و با تجربه عراقی ضمن عرض تسلیت خبر ارتحال امام (ره) را به اطلاع ارشد ها رسانده بود و گفته بود می دانم شما عزاداری خواهید کرد ولی خواهش می کنم نظم اردوگاه را حفظ کنید .آزاد هستید عزاداری آرامی برگزار کنید و به افسران و سربازان عراقی هم دستور می دهم که به هیچ عنوان حق خنده و شادی ندارند و در صورت تخلف به شدت مجازات خواهند شد .حالا آزاد هستید بروید و موضوع را به اطلاع دوستانتان برسانیدوسوت آزادباش زده شد. چهره محزون ارشدها و اشک های روی گونه هایشان دلمان را آتش زده بود .نفس هایشان در سینه حبس شده و قدرت سخن گفتن نداشتند ناگهان همچون بمبی بغض ها ترکید و تلخ ترین خبر رسماً اعلام شد ، روح خدا به ملکوت اعلی پیوست ، قلبهایمان آتش گرفت و ناله و شیون به آسمان برخاست .تعدادی از بچه ها از هوش رفتند و غش کردند ، تعدادی هم بر اثر وخامت حالشان راهی بیمارستان موصل شدند . بهداری پرشده بود از یتیمان خمینی ، یتیمان مظلومی که تمام امیدشان را از دست داده بودند و سرود شادیشان به نوای عزا تبدیل شده بود .فقدان امام مصیبتی سنگین بود ولی تعیین جانشین ایشان سنگین تر از مصیبت فقدان امام بود زیرا ادامه راه خمینی (ره) نیاز به یک مشعل فروزان همچون خمینی (ره) داشت اما مژده ای که سالها قبل توسط حاج آقا ابوترابی به بچه ها داده شده بود با اکتشاف صحیح مجلس خبرگان رهبری به هم آمیخت و سیدعلی مشعل دار این صراط مستقیم شد و قلب همه مؤمنین مطمئن گردید .بچه ها تا چهل روز مجلس عزا به پا می کردند ، مجالس ختم قرآن تا چهل روز به پا بود ، به رسم احترام به امام عزیز بچه ها تا هفت روز پابرهنه و بدون کفش در محوطه اردوگاه قدم می زدند .
این رسمی بود که در ایام عاشورا و تاسوعا برای تکریم و تعظیم سالار شهیدان اجراء می شد و بچه ها در روزهای تاسوعا و عاشورا به نشانه عزا پابرهنه راه می رفتند و اشک می ریختند .و اینک این رسم برای عزای خمینی پیر و مرادشان انجام می شد.زبان و قلم ها عاجز از بیان این مصیبت بزرگ است .
اَلسَّلامُ عَلَی الخُمِینِی وَ عَلَی الاَروَاحِ الَّتِی حَلَّت بِفِنَائِه.

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات