امروز : چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۵/۱۰/۰۶
کد خبر : 88949
چاپ خبر :

در امتداد تاریکی؛ ماجرای یک شماره تلفن!

چند روزی از آمدنم به محله جدید نگذشته بود که یک اتفاق ساده زندگی ام را متلاشی کرد

androidonlinenewsimage-2

به گزارش خبرگزاری بیان   چند روزی از آمدنم به محله جدید نگذشته بود که یک اتفاق ساده زندگی ام را متلاشی کرد. من از روی خیرخواهی و برای کمک به حل اختلافات خانوادگی زن همسایه…

زن جوان در حالی که مدام خودش را سرزنش می کرد و بغض کینه گلویش را می فشرد، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: مدتی قبل با خرید خانه ای بزرگ تر در یک منطقه دیگر مشهد، به آن محله نقل مکان کردیم. با ذوق و شوق فراوانی مشغول چیدن و جابه جا کردن وسایل منزل بودم که شب هنگام سر و صدای زیادی را از خانه همسایه شنیدم. زن همسایه گریه کنان فریاد می زد و کمک می خواست. به محض شنیدن صدا تصمیم گرفتم به بیرون از منزل بروم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است، اما همسرم مانع شد و گفت: در اختلافات خانوادگی نمی توان دخالت کرد! روز بعد در فروشگاه با خانم همسایه روبه رو شدم. او گفت: «همسایه هم همسایه های قدیم» سپس با سر و صورت زخمی از من پرسید شما دیشب صدای ناله و گریه مرا نشنیدید؟ من هم که غرق در خجالت بودم طوری وانمود کردم که متوجه سر و صدای آن ها نشده ام و کمی با او ابراز همدردی کردم. خانم میانسال که از رفتارهای شوهرش شاکی بود با بیان این که کسی را در مشهد ندارد از مشکلات حاد زندگی اش سخن گفت. من هم ضمن دلداری آن خانم شماره تلفن همسرم را به او دادم و گفتم، شاید بتواند به شما کمک کند! مدتی از این ماجرا گذشت و من روزهای زیادی را شاهد تماس های خانم همسایه با همسرم بودم. در این میان همسرم غرولندکنان می‌گفت: از وقتی شماره تلفنم را به خانم همسایه داده ای، او تمام وقت مرا گرفته است چرا که مشکلات و گرفتاری هایش خیلی زیاد است. گفتم اگر تو بتوانی مشکلی از مشکلات همسایه را حل کنی ثواب بزرگی کرده ای که با هیچ مبلغی نمی توان آن را جبران کرد چرا که آن زن در مشهد غریب است. مدتی بعد خانم همسایه را در حال اسباب کشی دیدم و احوالش را جویا شدم. او گفت از این محله خسته شده و قرار است با دخترش در شهر جدید گلبهار زندگی کند! چند روز بیشتر از رفتن خانم همسایه نگذشته بود که متوجه رفتارهای مشکوک همسرم شدم. او همچنان تلفنی با خانم همسایه صحبت می کرد که این موضوع ظن مرا برانگیخت. به همین خاطر از او پرسیدم خانم همسایه که مشکل اش حل شده، با چه کسی این همه صحبت می کنی؟! اما همسرم جوابی نداد. همه افکارم درگیر این ماجرا شده بود که چند روز قبل دنیا روی سرم خراب شد. آن روز فهمیدم خانم همسایه پس از پایان مدت عقد موقت از همسرش جدا شده و به عقد موقت همسرم درآمده بود و در آپارتمان شوهرم در گلبهار زندگی می کرد. زن جوان گریه کنان ادامه داد: تازه می فهمم که چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام. در حالی که هیچ شناختی از زن همسایه نداشتم شماره تلفن همسرم را در اختیارش قرار دادم که حالا…

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع:خراسان

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات