امروز : دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۴/۰۵/۲۷
کد خبر : 30278
چاپ خبر :
اثر استاد قاسم اشراقی/ کردستان و اوضاع نابسامان آن روزها/ سال 1353

افق های دور

من از دیار غریبِ شعور می آیم
زِ مُنتهای افق های دور می آیم

***

من از میان اسیران خفته با زنجیر
زِ مُلک بسته ی صَعب العبور می آیم

***
نیامدم که بلرزم کنار قلّه ی یخ
مسافرم که به عزم عبور می آیم

***
برای گفتن اسرار تازیانه و تیغ
چو نِی، لَبالب فریاد و شور می آیم

***
زِ زیر ریزش باران رسیده ام از راه
اگر که با تن خیس و نَمور می آیم

***
مَزن به بال و پرم سنگ، زخمیَم ای دوست!
نگه مکن که به ناز و غرور می آیم

***
اگر چه چهره کبودم زِ سیلی غم دهر
زِ عمق چشمه ی خوشرنگ نور می آیم

***
مَکُن به طعنه مرا رنجه زان که با دل خون
به جستجوی رفیقی صبور می آیم

***
مَگو که «قاسم» در مانده از کجا آیی
غریبم و زِ افق های دور می آیم

اثر استاد قاسم اشراقی/ کردستان و اوضاع نابسامان آن روزها/ سال 1353

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. افرا گفت:

    ممنون که مدتی است شعر استاد اشراقی را می گذارید. “ز منتهای افق های دور می آیم”شعر ایشان هماره غرور و تفکر دارد.

  2. قاسم آقا گفت:

    مَزن به بال و پرم سنگ،… زخمیَم ای دوست!…

    کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

    • قاسم اشراقی گفت:

      با سلام
      مخاطب ارجمند از نظر حضرتعالی و آوردن مصراعی از سعدی و اشاره به مصراعی از شعر بنده منظور و هدف شما را متوجه نشدم.
      کاش خودتان را معرفی می نمودید و آشکارا سخن می گفتید.

  3. M.mahsour گفت:

    بنام خدا
    باسلام
    جناب استاد قاسم اشراقی باعرض ارادت واحترام
    خدارو شکر باز دوباره کاری زیبا از استاد سخن شهرمان زینت بخش ماهنامه بیان شده
    کاری بسیار پخته و زیبا طبق روال کارهای زیبای این استاد فرهیخته که مطالعه ان لذتی توصیف ناشدنی به روح اینجانب میبخشد.به امید توفیق روز افزون شما استاد ارجمندم.
    “م.محصور”

  4. رضا فیروزی گفت:

    سلام جناب اشراقی/شعرخوب وذر عین حال سیاسی آن زمان شماخواند ه واستفاده کردم. واقعاوضعیت ایران در خفقان وگاه خود سانسوری هنر مندان بوده وبنده به جسارت وشجاعت جنابعالی افرین گفته وگاه غبظه میخورم(دوستان!آنقدرچو خفقان ودیکتاتوریدر دهه 50 زیاد بود که آمریکاطرحی را بنام فضای بازسیاسی اعلام کرد)جناب اشراقی ضعر شما مرا به یاداشعارفرخی یزدی _شاعر لب دوخته انداخت./این بیت خیلی خوب بود .زیرااوج اندوه شاعرواعتراض اسیت.
    _______________________
    مَکُن به طعنه مرا رنجه زان که با دل خون
    به جستجوی رفیقی صبور می آیم
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ( در ان زمان نبودست رفیق ویکرنگی)!!

دیدگاه شما

تبلیغات