امروز : دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۴/۰۵/۰۱
کد خبر : 28598
چاپ خبر :
شعر

«در انتظار آفتاب»

در انتظار آفتاب نشسته ام و آسمان را می نگرم تا که غم رهایی پیدا کند!

«در انتظار آفتاب»
در انتظار آفتاب نشسته ام
و آسمان را می نگرم
تا که غم
رهایی پیدا کند!
چشمانم خیس و آلوده افق ها را می نگرند
و از تمام این دنیا خسته و غمگین اند!
چشمانم خیس و پابرهنه – در این کوچه ها و خیابان ها-
به دنبال تو می گردند،
تا که پیدا شوی و دل خسته و پیرم را جوان و شاد کنی!
بیا بیا با من باش
ای حسرت زندگی!
بیا که بی تو زمستانم
زمستانی سرد و غمگین است!
*********************
«گریه های درخت»
این قدر به من میخ نکوب!
این قدر به من تاب نبند!
این قدر طبیعت را کثیف نکن!
این قدر کارخانه نساز
و هوا را آلوده نکن!
من هم جان دارم
همانند تو!

فرناز اعظمی/ 11 ساله / عضو انجمن فانوس

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات