امروز : یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۳/۱۱/۱۲
کد خبر : 16860
چاپ خبر :
پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان

مدتی ست از علی دووور اَفتاده ام!

«درس خواندن چقدر غمگین است!»؛ (ز.رجایی)

این روزها که سخت درگیر امتحان ها هستم، وقتی به ترم پشت سرم نگاه می کنم که مثل یک پُل پوسیده بر فراز بهترین روزهای جوانیم پیچ و تاب می خورد و احیانن در اثر بادهای حوادث، جیر جیر جیر صدا می کند، از این درس های دنباله دار و این پول خرج کردن های بی پایه و اساس، منزجر می شوم! شاید چون دارم وقتم را تلف می کنم و رشته ام را آن جور که فکر می کردم دوست ندارم. شاید رشته ام دور هویتم پیچیده و دارد خفه ام می کند! و شاید «این رشته سر درااااااز دارد»!

برای همین دلم می خواهد جزوه های بی سر و ته را از پنجره «بیرون بیندازم». و مربی های ناشیِ پول اندیش، و دانشگاه پول ساز را به امان خدا بسپارم و پل های پشت سرم را یکی یکی خرااااب…. نه، یکی یکی برگردم، تا به آن نقطه ای برسم که در اولین روزهای جوانیم ایمان و سادگی و علم دوستی و شرافت، یک جا با هم جمع بودند.

بعد «علامه امینی» با «الغدیر» یازده جلدی اش از راه می رسید و شروع می کرد هاااای هاااای گریه کردن! و بعد با غم انگیز ترین لهجه های جهان فریاد می زد؛ «مدتی ست از علی دور اَفتاده اَم!»… و افتاده ام رابا فتح الف (اَ) ادا می کرد! چیزی که باعث می شد کلامش آن طور دلنشین بشود! و همچنین «افتادن»، که هیچ مصدری نمی توانست برای نشان دادن دوری از علی(ع) جایش را بگیرد! «مدتی ست از علی دور اَفتاده اَم!»

بعد من می گفتم «عوضش الغدیر را تمام کردی!» و او از سختی مسافرت هایش از «سوریه» تا «مصر» و تا «هند» برایم می گفت و از این که تنها برای نوشتن همین «الغدیر»، ده هزار جلد کتاب را به دقت خوانده و یادداشت برداشته است و همچنین صد هزار «رساله»ی دکتری و نیمه دکتری و… را زیر و رو کرده و شام ها را به بام تارانده و روزها را به شب فراخوانده و … در حالی که بچه های محل ما هنوز صدتا کتاب نخوانده، استاد می شوند و تا استاد می شوند نه تنها برای علی(ع) که برای خدا هم دلتنگ نمی شوند که هیچ، منکر خدا و پیغمر هم می شوند و یادشان می رود که کافر همیشه جاهل است!

برای همین دلم می خواهد این جزوه های بیست برگیِ جهالت را دور بریزم و به روزهای با ایمان نوجوانیم برگردم که نزدیکی های علی (ع) زندگی می کردیم. و مثل حالا نبودیم که بعد از سی سال متوالی! به جای اینکه به شهر پیامبر(ص) رسیده باشیم از دهکده ی «مارشال مک لوهان» سر در آورده ایم! و به جای «الغدیر»، جزوه ای دست گرفته ام که پر است از مفاهیم هرزه ی «جهانی شدن»، «پروپاگاندا»، «مولتی مدیا» و… که فردا باید برویم و امتحانش را بدهیم! واقعن که درس خواندن چقدر غمگین است!

 

علی رضا طاهری نیا مدیر بخش هنر و ادبیات

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. fatemeh sehat گفت:

    دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند، یکی آن که اندوخت و نخورد ودیگر آن که آموخت و نکرد.

    علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی

    نه محقق بود نه دانشمند چارپایی برو کتابی چند

    آن تهی مغز را چه علم وخبر که برو هیزم است یادفتر

    درد دل استاد سخن سعدی! که هنوز پس از گذشت چند صد سال انگار همین یک ماه پیش گفته! یعنی وقتی می شود پس از گذشت هزاره ها رد پای برخی بیماری های مزمن اجتماعی را دید، آن جامعه در جا زده است.

    ما برای کسب مدرک می رویم نی برای درک مطلب می رویم

    ما برون را بنگریم و قال را کی درون را بنگریم و حال را!

  2. رضا فیروزی گفت:

    پاراگراف اول:دوست عزیزخداقوت/انسان تازمانیکه نفس میکشدبایدامیدداشته باشد(ناامیدی گناه نابخشودنی است. (در نا امیدی بسیامید است/پایان شب سیه سپید است
    پاراگراف دومبنده هم با اینجور آدما برخورد داشتم(اگر علامه امینی با نوشتی مجموعه الغدیر بهحق علامهواستاد شدودهها کشور را در نوردییدافرادی با یک بار تهران رفتن ونوشتن نیمچه داستان یا مقاله ای استادنداونم جه استادی!!!!( یکبار بشون بگی استادکلی کیف می کنند)کم ظرفیتند.
    پاراگراف سوم هدف درس خواندن تنهاکسب مدرک نیست درغیر اینصورت مصداق این آیه میشود (…اولئک کالانعام بَل هم اضل.)

  3. ممنون- درود بر شما!

  4. ع.طاهری نیا گفت:

    سلام بر حضرت فیروزی- ممنون بزرگوار.

  5. منطق گفت:

    با سلام

    اتفاقا من عکس نظر شما را دارم
    از علی دور افتاده ایم چون از تحصیل واقعی دور افتاده ایم شاید کتابها و جزوات را کامل درک نکرده ایم یا شاگرد خوبی برای استادان نبودیم پس می گویم میخواهیم بر گردیم و درسهای که با جهالت خوانده ایم را با منطق بخوانیم تا بلکه استاد هم بر لوح سیاه ما کارگر افتد.

  6. سلام و ممنون از نظر گرامی تان!
    نظر شما را تا بدان جا دوست و قبول دارم که مشکل به خود من مربوط است و “شاگرد خوبی برای استادان” نیستم، اما از آن جا – که بعضی استادها هم استادهای خوبی برای امثال ما نبوده و نیستند – راه من و شما دوست خوب از یکدیگر جدا می شود! امیدوارم که شما از حلقه ی آن استادان نبوده باشید!

  7. رضا فیروزی گفت:

    دوست عزیزببخشیدخیلی شرمنده ام قصد نصیحت ندارم زیرا خودم محتاج نصیحتم آقای طاهری نیا گفته(کلم الناس بقدر عقولهم)باید به دنبال جذب حد اکثری باشیم.خط من وتوجداست یبعنی چـــه؟؟؟!!!مابرای وصل کردن آمدیم.
    یه خورده تند رفتی/سعه صدر کجاست

  8. سلام جناب فیروزی بزرگ/
    منظور از “راه ما جدا می شود” راه معرفتی ست. یعنی نظرات ما با هم فرق می کنه. و الا من هم مثل شما به تلورانس (تساهل) تا حدودی معتقدم…
    ضمنن ربط این موضوع با “کلم الناس بقدر عقولهم” یا “… علی قدر عقولهم” را نفهمیدم!!
    یعنی مخاطبش را حدس نزدم!

دیدگاه شما

تبلیغات