ادای احترام به فرجالله سلحشور؛ کارگردانی که نانِ صدایش را نخورد
به گزارش خبرگزاری بیان؛ کاش میشد «یادداشت صوتی» نوشت! آخر، نوشتن درباره آن صدای حماسی و زلال چگونه در قالب کلمات و صفحات قابل انتقال است. پس خواهش میکنم قبل یا لااقل بعد از خواندن این نوشته، آلبوم نایاب نینوا را از جایی گیر بیاورید تا بشنوید این یادداشت را.
هشت اسفند، دومین سالروز درگذشت مرحوم فرج الله سلحشور، نویسنده، بازیگر و کارگردان سینمای انقلاب است. در یادداشتی که در ادامه به قلم محسن صفایی فرد، از فعالام فرهنگی می خوانید به فعالیتهای او در موسیقی که کمتر درباره آن گفته شده، پرداختیم.
وقتی میگویی «آلبوم موسیقی نینوا»، عموماً کسی یادش نمیآید چنین آلبومی را. حتی اگر اضافه کنی که این، اولین نوار موسیقی با مجوز جمهوری اسلامی است که پس از انقلاب تولید و منتشر شده است، چیزی از ابهام قضیه کم نمیشود. باید کمی نشانیها را دقیقتر بدهی. مثلاً بگویی آن شعر که خوانندهاش میخواند: «مقصد دیار قدس، همپای جلودار»، یادت هست؟ همان شعر که لابهلای موسیقی، همهاش یک صدای حماسی و صیقلی میآمد و میگفت: «باید ولی را یاوری کرد». یادت هست؟
مردم، نینوا را اینگونه شنیدهاند؛ با این شعر و آن صدا. اما این آلبوم اگرچه با قطعه «همپای جلودار» شروع میشود، بیش از این آثار شنیدنی در خود دارد. شنیدهایدش؟
نوار عجیبی است این آلبوم نینوا. نه به این خاطر که از قضا اولین آلبوم موسیقی بعد انقلاب شده است بلکه به دلایل چندی:
اول اینکه، در این آلبوم از همه جور طایفهای دور یک میز جمع آمدهاند. ناصر پلنگی، نقاش است اما او در این آلبوم، یک تصنیف بسیار مشهور دهه شصت را سروده است به اسم: «شهر خون»
شهر، شهر خون است
پنجه در خون، خصم دون است
خانه خون است، کوچه خون است
خانه دیده و خانه دل
هردو خون است… هردو خون است
غیر از او یک نام دیگر نیز عجیب و شگفت است: دکلمه فرج الله سلحشور بر روی شعرهای حمید سبزواری و بانو سپیده کاشانی. چه صدای خوبی دارد آقای سلحشور. راستی او به عنوان بازیگر تئاتر و سینما چقدر میتوانسته با صدایش در بازیگریاش بیشتر بدرخشد. نه؟ مثل مرحوم خسرو شکیبایی که او هم غیر از بازیگری، نان صدایش را میخورد. میبینی سالها قبل از اینکه خدابیامرز شکیبایی به فکر انتشار صوتی شعرهای سهراب بیفتد، سلحشور در آلبوم نینوا شعرهای سبزواری و سپیده کاشانی را دکلمه میکرده. او هم آن روزها به عنوان یک بازیگر مشهور آمده است و درست وسط یک شعر سنتی با ارکستری سنتی، دکلمه کردهاست و از همین جا او بر شکیبایی، تقدم دارد.
خیلی جالب است؛ شاعر و نقاش و بازیگر و خواننده، اینجا کنار هم نشستهاند برای انتشار یک مجموعه قطعات موسیقی. همیشه وقتی به شناسنامه آلبوم نینوا نگاه میکنم دلم میخواهد بدانم این آدمها چطور اینقدر کنار هم خوش نشستهاند و باهم چفت شدهاند؟ این باهم بودن چگونه به وجود آمده است؟ آیا میشود، این مدل را زنده کرد و از آن باز هم آثار خلاقانهای مثل نینوا و همپای جلودار خلق نمود؟