فرهنگ زیر بنای تحول؛ دین زیربنای فرهنگ
باسمه تعالی
فرهنگ، زیربنای تحول؛ دین، زیربنای فرهنگ
محمدرضا زالی
فرهنگ، نرمافزار ارتباط با خدا، خود، دیگران و محیط (طبیعی و ابزار ساخت بشر) است. اگر بخواهیم فرهنگ عمومی را در راستای تلاش برای ساختن گلساری آباد ارتقاء دهیم؛ نیازمند تحول در هر چهار عرصه فوقالذکر هستیم:
۱. ارتباط عبودیت و بندگی نسبت به خدا؛
۲. ارتباط با خود و خودسازی نفسانی و فردی؛
۳. ارتباط و تعامل با دیگران در زندگی و کار جمعی؛
۴. ارتباط شایسته با محیط و ابزار.
وقتی گلسار را برخوردار از مردمانی با فرهنگ میدانیم بدین معنی است که در این چهار حوزه ارتباطی، از شایستگی قابل قبولی برخوردارند. هر چند سطح سواد بهعنوان یکی از معیارهای ارزیابی فرهنگ، مورد توجه قرار میگیرد اما مادامی که این سواد به ارتقاء شاخصهای فرهنگی چهار حوزه فوق منتهی نشود؛ ارزش چندانی نخواهد داشت چرا که در نتیجه چنین معادلهای، ما مردمانی باسواد و در عین حال، بیفرهنگ خواهیم بود!
در میان چهار حوزه نامبرده، ارتباط با دیگران در جایگاه کانونی و غائی قرار دارد. بدین معنی که هدف از اصلاح ارتباط و ارتقاء فرهنگ در ارتباط با خود و خدا، اصلاح ارتباط و ارتقاء فرهنگ در تعامل با دیگران است. چرا که عبودیت و بندگی و ارتباط با خدا باید اثر اجتماعی داشته باشد و خوب بودن فردی باید برای رسیدن به ارزش اصیل آن، در عرصه تعامل اجتماعی، متبلور گردد. اصلاح ارتباط و ارتقاء فرهنگ تولید و استفاده از محیط و ابزار نیز باید در خدمت تعامل با دیگران باشد.
ضعف در فرهنگ تعامل با دیگران را باید در ضعف در ارتباطهای زیربنائی با خود و خدا جستجو کرد. میگوئیم مردم گلپایگان و خوانسار از دیرزمان، مردمانی با ایمان بودهاند. سؤال میکنم آیا منظور، دینداری فردی است؟! یعنی آیا در کنج خلوت خود دیندار بوده یا دینداریشان در حوزه اجتماع هم مشهود است؟! اهل دعا و مناجات و قرآن و نماز بودن، دینداری فردی است. مسلمان، کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان بوده و با کمال امنیت جسمی و روانی در کنار او زندگی کنند «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یَدِهِ وَ لِسَانِه».
آیا دینداری فردی او اثر اجتماعی داشته است؟! آیا خانوادهاش در کنار او با آرامش خیال، زندگی میکنند یا از دست و زبانش به تنگ آمدهاند؟! آیا هنگامی که از حضور شما مرخص میشود؛ اطمینان دارید که پشت سر نیز با احترام از شما یاد میکند و به تازیانه غیبت و تهمت و القاب زشت، بیآبرویتان نخواهد کرد؟!
در بیان دیگری، مسلمان بهعنوان فردی توصیف شده است که در پی خودسازی فردی، به مرتبهای از تعامل اجتماعی با دیگران رسیده که ضعفها و نقصهای فرهنگی و اقتصادی – مادی و معنوی دیگران برای او از درجه بالای اهمیت برخوردار باشد «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ». او نمیتواند نسبت به کاستیهای پیرامون خود بیتفاوت باشد و لذا مشفقانه وارد اقدام و عمل میشود؛ اقدامی که برآمده از بالاترین درجات اشتیاق به سعادت دیگران و نوعدوستی است.
امر به معروف و نهی از منکر از سوی چنین انسانی و در چنین مرتبهای سزاوار است و اثر هم خواهد کرد «آن سخن کز دل برآید؛ لا جرم بر دل نشیند». اما اگر از روی حسادت و کینهتوزی بود؛ نباید انتظار اثر هم داشت. اگر نهی از منکر خانم محجبه، نسبت به حجاب دیگری، از روی حسادت و اینکه من باید این سختی را تحمل کنم و زمینه آنطور بودن را ندارم نبوده بلکه از روی نوعدوستی و دلسوزی و مروت بود؛ میتواند مصداق اهتمام به سعادت دیگران و البته اثرگذار هم باشد. یا اگر نگارنده این سطور به نماینده مردم و دیگر مسؤولین شهر تذکر میدهد؛ باید برآمده از آن شوق خیرخواهانه باشد نه از روی حسادت که چرا من در آن جایگاه مسؤولیت نیستم.
کسی که در تربیت نفسانی خود و اصلاح ارتباط و ارتقاء فرهنگ تعامل با خود و خدا به مراتب والا رسیده باشد، گناه و منکر در نظرش عین نجاست است. چنین کسی نسبت به استفاده فردی دیگر از نجاست، حسادت نخواهد کرد. وقتی باطن و حقیقت غیبت کردن، خوردن گوشت مردار برادر مؤمن است؛ نهی از منکر غیبت، نمیتواند از روی حسادت باشد که حیف من نمیتوانم گوشت مردار بخورم!!
دین، امری اجتماعی است و باید اثر اجتماعی داشته باشد و زندگی اجتماعی ما را سامان دهد. انسان مؤمن، نسبت به رنجها و کاستیهای دیگران بیتفاوت نیست. کسی که زباله لوازم مصرفی خود را از پنجره خودرو به خیابان پرتاب یا محیط زیست را آلوده میکند دچار ضعف ایمانی بوده و در دینداری فردگرایانه خویش متوقف مانده است! این فرد به نوع تعامل خود با دیگران و چگونگی بهرهبرداری از محیط و ابزار پیرامون خود، کم توجه است و نه تنها باری از دوش دیگران برنمیدارد بلکه رنج آراستن خیابان و بیابان را به دیگران تحمیل میکند. چنین کسی نمیتواند پاسخگوی ندای مظلومیت دیگران بهعنوان شاخصی دیگر برای شناخت انسان مسلمان باشد «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ».
اگر این زیربنای ایمانی را در جامعه تقویت کردیم؛ دیگر تفاوتی میان ضربه به سلامت روانی و ضربه به سلامت زیستمحیطی نخواهد بود. کسی که فرهنگ ارتباط و تعامل با خود و خدا را به مرتبه تبلور اجتماعی ارتقاء نداده است، در تعامل با دیگران، زیستمحیط فرهنگی را با بدحجابی یا تعرض زبانی به ناموس مردم، همانند زیستمحیط طبیعی خیابان و بیابان، آلوده خواهد کرد. نماز نزد چنین مسلمانی از مناسک فردی شمرده شده و فاقد کارکرد اجتماعی ممانعت از فحشاء و منکر است «إنَّ الصَّلوهَ تَنْهیٰ عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَر».
اصلاح و ارتقاء فرهنگ، زیربنای تحول است اما این زیربنا در جامعه اسلامی با اصلاح و ارتقاء ایمان از دینداری و تقوای فردی به دینداری و تقوای اجتماعی محقق خواهد شد. از این منظر میتوان گفت نشر دین با تلقی درست از آن، ملازم با آبادانی سرزمین خواهد بود و کاستی معلول در جامعه اسلامی، معلول کاستی در علت است.