«شام شوم» به قلم حسین ناطقی
به گزارش بیان گلپایگان، شام در سال 14 هجری جزو قلمرو مسلمانان به شمار آمد. مردم این سامان به دلیل حکومت طولانی امیرانی چون خالد بن ولید و معاویه بن ابیسفیان در آن منطقه، شناخت چندانی از رسول اکرم(ص) و خاندان ایشان نداشتند و از اسلام راستین چیزی نمیدانستند. معاویه آن چنان علیه امیرمؤمنان امام علی(ع) در شام تبلیغ کرده بود که مردم سبّ و لعن آن امام را به عنوان سنّت و ارزشی اجتماعی تلقّی میکردند و کودکان بر این اساس تربیت میشدند.
تبلیغات گسترده بنیامیه آن چنان بر افکار شامیان تأثیر منفی نهاده بود که به هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به این سرزمین، لباس نو پوشیدند و شهر را به بهترین صورت آذین نمودند و به آوازخوانی و شادی پرداختند. با چنین وضعی تبلیغات اهل بیت در شام با عراق تفاوت دارد؛ زیرا خاندان امام حسین(ع) و زنان و کودکان داغدیده به سوی مرکز ثقل قدرت آل امیه قدم میگذارند؛ شهری که بغض و عداوت خاندان علی(ع) چون ابری تیره بر آن سایه افکنده است و قدرت امویان در آن ریشهدار و عمیق است.
ارتشی با ساز و برگ نظامی کافی نمیتوانست بر آن دیار استیلا یابد، اما اهل بیت امام حسین(ع) میروند تا با سلاحی معنوی و زبان گویایی که دارند، بساط این شهر را متزلزل سازند.
در مجلسی که با حضور یزید، سران حکومت، مردم و اهل بیت(ع) در مسجد شام برقرار شد، فرزند معاویه در حالی که نسبت به سر مقدّس امام حسین(ع) اسائه ادب مینمود، به خطیبی دستور داد بر منبر پانهد و خاندان عصمت و طهارت را مورد ناسزا قرار دهد. او چنین کرد و در این حال امام سجّاد(ع) فریاد زد: «وای بر تو ای سخنگو! خشنودی مخلوق را با سخط و خشم خداوند به دست آوردی؛ پس جایگاهت از آتش پر باد». سپس رو به یزید کرد و فرمود: «ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوبها بروم و سخنانی بگویم که در آن رضایت خدا باشد و برای حاضران، در آن اجر و ثوابی باشد». یزید که بر حالات معنوی و مقام علمی امام واقف بود امتناع کرد، ولی با اصرار مردم قبول کرد که امام بر منبر رود. امام در سخنان خویش محورهای ذیل را مطرح فرمود:
– فضایل و ویژگیهای خاندان عترت
– ایثار و فداکاری این خاندان در راه خدا، عزت اسلام و تثبیت ارزشهای الهی
– معرفی خویش و پیوستگی آن امام با خوبان و نیکان و حامیان مسلمین و قاتلان منافقین و ناکثین
– چگونگی کشته شدن امام حسین(ع) و جنایات دشمنان در کربلا
– ماجرای اسارت زنان و کودکان سیدالشهداء(ع) از عراق تا شام.
این خطبه تأثیر فراوانی بر مردم گذاشت؛ دلها از جا کنده شد و اشکها فرو ریخت و شیون از میان مردم برخاست. فرزند امام حسین(ع) ضمن خطابه خویش، مقام اهل بیت را در حوزه اسلامی نشان داد و پرده از روی چهره تابناک و فضایل آنان برداشت.
زینب کبری(ع) نیز که تعقیب کننده راه امام حسین(ع) و فرمانده جنگ تبلیغاتی علیه امویان بود، با وجود گرفتاریهای فرساینده، نهضت عاشورا را با تمامی ابعادش برای همگان به صورت مهیج و انقلاب آفرین بیان کرد و با سخنان مستدل و کوبنده، سلطه یزید را به تمسخر گرفت و او را مذمت کرد.
در اثر این تبلیغات، نفرت و انزجار عمومی در شام به نحوی بود که در بین مردم کسی نبود مگر آنکه به خاطر کشتن امام حسین(ع)، به یزید ناسزا میگفت، او را توبیخ میکرد و از دستگاه اموی فاصله می گرفت.
سفیر دولت روم -که در بارگاه یزید حاضر بود- از رفتار یزید نسبت به سر مبارک امام حسین(ع) برافروخت؛ به حدّی که خشم وی یزید را در هالهای از ناراحتی فرو برد و برای اینکه فریاد اعتراض او را خاموش کند، به جلّاد دستور داد تا او را بکشد.
یزید نتوانست موج اعتراضات مردم شام را علیه سیاست شیطانی خویش مهار کند، از این جهت در حضور همگان در دمشق خطبهای خواند و گفت: به خدا سوگند! من حسین(ع) را نکشتهام، قاتل او ابن زیاد است، من کشنده او را مجازات میکنم. حتی خیانتکاران اموی در شام تحت تاثیر تبلیغات اهل بیت(ع) قرار گرفتند و به طور روز افزونی با حکومت اموی از در مخالفت درآمدند. معاویه دوم، فرزند یزید، از پدرش به خاطر جنایتهایش تبری جست تا جایی که از مقام خلافت استعفا نمود.
هنگامی که زنان اسیر پس از سخنرانی امام سجاد(ع) وارد منزل شدند، زنان آل ابیسفیان با چشمانی پر از اشک از آنان استقبال کردند، دستهای آنان را بوسیدند و سه روز همراه با آنان به سوگواری پرداختند. این عزاداری در خانه یزید و دارالاماره آن چنان اثر کرد که مردم تصمیم گرفتند به خانه یزید بریزند و او را به هلاکت برسانند.
تغییر روش یزید و روی آوردن به حرکت انفعالی و قیافه تزویرگونه به خود گرفتن، یکی دیگر از آثار تبلیغات اهل بیت(ع) بود. یزید، ابن زیاد را مورد لعن و نفرین قرار داد و میگفت: خدا ابن مرجانه را لعنت کند. اگر من در کربلا بودم تا آنجا که در توانم بود خواستههای حسین(ع) را برآورده می کردم؛ گر چه به کشته شدن فرزندانم منتهی می گردید؟! عبیدا… مرا با این حرکت مورد خشم و غضب مردم قرار داد و نزد آنان منفور ساخت.
او برای تثبیت موقعیت متزلزل خویش و نجات از آن وضع انفجارآمیز، به اهل بیت امام حسین(ع) متوسل شد و امام سجاد(ع) را مورد نوازش قرار داد و همواره میکوشید در برابر مردم با آن حضرت ظاهر شود و کنار ایشان باشد. سرانجام نیز از امام سجاد(ع) خواست تا هر حاجتی دارد مشخص کند. امام سه حاجت را مطرح فرمود: مشاهده سر پدرش، بازگردانیدن اموال غارت شده آنان و این که در صورتی که یزید میخواهد او را به قتل برساند، شخص امینی را برگزیند تا اهل بیت را به مدینه برگرداند. یزید با تقاضای اول موافقت نکرد و در مورد دومین حاجت گفت: عوض آن را پرداخت می کنم و در خصوص سومین حاجت، گفت: تو را نخواهم کشت.
بدین ترتیب کاروانی که در هنگام ورود به شام با سنگ از آن استقبال کرده بودند اینک با اشک بدرقه می شوند.
حسین ناطقی