چاپ خبر

خبرگزاری بیان گلپایگان

اخبار شهرستان گلپایگان و اخبار مهم کشور و جهان

«به یاد روز شهریار و فرهنگ و ادب پارسی» به قلم استاد قاسم اشراقی گلپایگانی

شهریار

(توضیح: بلکه به وعده ام عمل کرده باشم)

فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن

که من سلطان عشق و شهریار مُلک ایرانم

 آثار جاویدان فرهنگ و ادب ایران از نظر تعالیم عالیه ی دینی، اخلاقی، اجتماعی و هنری چون خورشید تابان منبع لایزال و گنجینه ی فنا ناپذیر است که هر صاحب دل و صاحب نظری می تواند به اندازه ی ذوق و استعداد خود از آن گنج شایگان بهره مند گردد.

این آثار که ثمره ی کار و کوشش و نتیجه ی فکر و اندیشه و انعکاس تأثرات و تراوش طبع سلیم و ذهن وقّاد دانشمندان و متفکرین ملّت کهنسال ایران در قرون و اعصار متمادی است یکی از اصیل ترین و قدیم ترین و در عین حال جالبترین ادبیات دنیای متمدّن امروز بشمار می رود.

نویسندگان و گویندگان ایرانی در هر عصر و زمانی با تصانیف شیوا و ترانه های دلنشین افکار و اندیشه های پیشینیان را که به مرور زمان پرده ی فراموشی بر روی آنها کشیده به سبکی بدیع و اسلوبی نو متجلّی ساخته اند و این تحوّل و تجدّد در عین حال که باعث نُضج و انسجام آن آثار شده از لحاظ فکر و معنا نیز آنها را به سوی پیشرفت و کمال سوق داده است و روی این اصل پس از ظهور دین مقدّس اسلام با قریحه و استعداد خاصّ ایرانی و با استفاده از فرهنگ و تمدّن باستانی و معارف اسلامی محیطی بوجود آورد که در آسمان علم و ادب آن به تدریج ستارگان تابناکی چون ابن سینا، بهمنیار، دهخدا، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و صائب درخشیدن گرفت و هر روز بر عده ی آنها افزوده شد تا نوبت به استاد شهریار رسید که به جرأت می توان گفت در زمانه ی ما و عصر حاضر یکی از برجسته ترین مظاهر جهان شعر و پر فروغ ترین ستاره ی آسمان ادب ایران به شمار می رود و اگر به اندازه ی انگشتان دستمان از این ارجمندان شاعر و گوینده داشته باشیم به طور یقین شهریار کاروانسالارشان خواهد بود. البته از جهت سبک و نوع شعر و تفکرش.

و آنان که ادبیات شیرین و استوار فارسی را نیک می شناسند او را نظامی و حافظ امروز می خوانند و آثار او را از نظر رعایت نکات اخلاقی و عرفانی و زلالی و روانی موجب برانگیختن غرور ملی و حسّ میهن دوستی و گل سرسبد ادبیات امروز می شمارند. البته جای گفتن است که هستند بزرگانی دیگر هم که در کنار شهریار عزیز مجموعه ای از فخرآفرینان وادی شعر و ادبند اما فعلاً سخن ما درباره ی شهریار است.شهریاری که با شمشیر قلم آفاق و انفس فارسی زبانان گیتی را به تسخیر درآورده است.

و اما با این مقدمه پیرامون تعریف فرهنگ و ادب و شعر طبق قولی که در مقاله ی کوتاه قبلیم با عنوان به یاد استاد شهریار به محضر مخاطبان هوشمندم داده بودم، قرار است بطور خلاصه پیرامون استاد شهریار و ویژگی های او در خصوص شعر و احوالاتش نوشته ای مقاله گونه تقدیم دارم.

باری روز بیست و هفت شهریور به روز فرهنگ و ادب پارسی و روز شهریار نامگذاری شده و چه فرخنده کاری، لیکن طرح مطلب و سخن درباره ی شهریار آنقدر گسترده و پیچیده است که پرداختن به آن از حوصله ی ما و فرصت و مجال منِ بنده بیرون است، لذا این امر را محدود و منحصر به نوشته ای کوتاه در مورد برخی از ویژگی های استاد می کنم.

الف) زنده یاد محمّدحسین بهجت تبریزی معروف به شهریار به سال 1285 در تبریز متولد شد و ایام کودکی را که مصادف با انقلاب تبریز بود در قُراءِ (شنگول آباد، قیش قرشاق و خشکناب) به سر برد و تحصیلات خود را با خواندن گلستان سعدی و کتاب نصاب در مکتب خانه ی آن قریه و پیش پدر شروع کرد و از همان موقع با دیوان حافظ آشنا شد و به مطالعه ی عمیق آن همّت گماشت و به جایی رسید که خود گفت:”هر چه دارم همه از دولت حافظ دارم” و بعد سیکل اول متوسطه را در مدرسه ی متحده و فیوضات به پایان برد و به سال 1300 به تهران آمد و تحصیلات متوسطه را در مدرسه ی دارالفنون به سال 1303 به آخر رساند و وارد مدرسه ی طب شد و پس از پنج سال پیش از اخذ دیپلم دکترا به دلایلی مدرسه و درس را ترک کرد و به شیدایی دل سپرد و در این دوران سرودن شعر و مطالب ادبی را پی گرفت و به جایی رسید که سیّد محمّدعلی جمال زاده نویسنده ی شهیر در جواب نامه ای به دوستانش نوشت “من از یکصد و هفده بیت قطعه ی سراپا ذوق و لطف که از شهریار بود به وجد آمدم، لذا به طبع این شاعر تبریزی که مایه ی افتخار زبان فارسی است از دل آفرین خواندم و از قطعه های او هر چه بگویم کم گفته ام و جا دارد بگویم:

شرح شور انگیز عشق شهریار *** در غزل می پیچد و سیم ستار

جمال زاده-ژنو-17 دی 1336″

استاد ملک الشعرای بهار شهریار را در بدایت شاعری افتخار نه تنها ایران بلکه مشرق زمین می داند و نام می برد.

شهریار در مدت اقامتش در تهران دو دوست بسیار صمیمی و هنرمند ویژه داشت. مرحوم ابوالحسن خان صبا موسیقی دان که سه تار را از او آموخت و نیما که گرچه از طریقش پیروی تام نکرد اما طبع آزمایی خوبی کرد.

ب) و اما در مورد شعر استاد شهریار. برخلاف عقیده ی برخی تنگ چشمان شهریار شاعر کلاسیک مرتجع نیست بلکه نگاهی عمیق و تأملی بی غرض به اشعارش اثبات می کند که شهریار شاعری کاملاً طرفدار تجدّد و نوگرایی است.

اما برای روشن شدن مرتبه ی شهریار باید توجه کرد هنر بزرگ استاد در سرودن انواع شعر در چهار مورد است:

1-غزل های از دل برخواسته ی ساده با شیوه ای مخصوص به خود که بعنوان نمونه از دهها غزل چند نمونه را ذکر می کنم. “یک شب با قمر، مناجات علی ای همای رحمت، دستم به دامانت، چراغ عشق، غزال و غزل، سه تار من، شب فراق، مرغ بهشتی، شمشیر قلم، نی محزون، ملال محبت، افسانه ی شب، هذیان دل” و بسیاری دیگر که از ذکرش می گذرم.

2-در ابداع تابلوهای رنگین از قبیل تخت جمشید، افسانه ی شب، و نقاش و زیارت کمال الملک

3-در استخدام استادانه ی زبان و اصطلاحات عامیانه و زبان محاوره که شاهکارش “حیدر بابایه سلام” که ترکیست

4-در آفرینش آثار عاطفی بسیار عمیق مانند ای وای مادرم و قطعه ای دیگر که برای پدرش ساخته

شهریار در شیوه ی نیمایی هم طبع آزمایی کرده و آثار خوبی چون: سلام به انیشتاین و شعر شور انگیز مادرش می باشد. باری استاد به دنبال کشف حقیقت در وادی های موسیقی و شعر و حتی جلسات احضار ارواح شرکت می کرد و در تمام آن مدت آتش پس خاکستر عشقی بی فرجام و سوزان در تار و پودش زبانه می کشید که محصولش در بسیاری از اشعار او مشهود است و از طرح قصه پرهیز می کنم.

به راستی گرامیداشت شهریار گرامیداشت فرهنگ این آب و خاک است و تجلیل از فرزندی از فرزندان این مُلکِ ادب پرور و تصور می کنم معرفی شهریار میدانی فراختر از میدان من می طلبد و فرصت من. پس امید است مخاطب صاحب دل با مطالعه ی اشعار دل انگیز شهریار خود به کشف بسیاری از رموز ناپیدای احوال این شوریده ی شاعر پی برد.

و اما در خاتمه ی این نوشته ی هر چند قاصر دو خاطره از بایگانی ذهنم یکی شیرین و دیگری تلخ از شهریار حُسن ختام این نوشته ی کوتاه و مختصر می کنم.

1-در سال 1350 توفیقی داشتم در دانشگاه تبریز در جلسه ی شعر خوانی استاد حاضر باشم. درست زمانی که در شعر نوپا و طلبه بودم. او شعر می خواند و با لحن شیرین و مخصوص خودش جلسه را مسخ کرده بود و من از هر کلمه ی جاری بر زبانش خرمنی توشه بر می گرفتم. در پایان جلسه موفق شدم با تلاش فراوان صورتش را ببوسم و شعری را که تازه سروده بودم با اجازه ی او بخوانم:

به عمق باور من گل نه خود گلابی تو

به مَه شبیه نِه ای عین ماهتابی تو

قیاس حُسن تو را با فرشته نتوان کرد

که در نهایت خوبی لطیف و نابی تو

لبخند شیرینی زد و نکته ای را تذکر داد و اسمم را پرسید و جدا شدیم. برخورد صمیمی و تواضع استاد هنوز هم در ذهنم شگفت انگیز برجای مانده است.

2-با دریغ در شهریور سال 1368 خبردار شدم استاد را که سخت بیمار است از تبریز به بیمارستان مهر تهران آورده اند. با هزار تلاش به همراه دو تن از اساتید شاعر بعد از ظهری به ملاقاتش رفتیم. بیهوش بود. برای لحظه ای چشمانش را گشود و نگاهی به اطراف انداخت. گویا به قول معروف چراغ روشن کرده بود. گفت: شعری بخوانید و استادان همراهم نگاهی به هم کردند و شهریار دوباره از هوش برفت و پرستار دستور داد اتاق را ترک کنیم. بیرون آمدیم در حالی که استاد برای پرواز روحانیش آماده می شد و در من دریغی فریاد می زد:

از بزم جهان باده گُساران همه رفتند

ما با که نشینیم که یاران همه رفتند

و طولی نکشید که در 27 شهریور 1368 خبر درگذشت این بزرگمرد عرصه ی شعر و ادب دل هزاران دوستدار شعر و وارستگی را لبریز از ماتم کرد و به راستی چه مناسب است این شعر که:

نه کوهکن بی سر و پا ماند نه مجنون

از مُلکِ جنون داعی داران همه رفتند

و خلاصه طبق وصیتش جنازه ی او در مقبرت الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.

باری در خاتمه « انگار به محضرش رسیده ام و به او که گویی نشسته و شعر می خواند درود نثار میکنم و می اندیشم زیبا فرمود حافظ که»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

در انتهای کار از غزل جَرَسِ کاروان او تنها دو بیت به مخاطبان ارجمند پیش کش میکنم:

جَرَسِ کاروان

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده ی جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

و تا نوشته ای دیگر و درودی دوباره بدرود.

 

استاد قاسم اشراقی گلپایگانی

استاد-اشراقی-(1)

ثبت شده در سایت خبرگزاری بیان گلپایگان
کد خبر : 81941 و در روز دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت ۱۰:۲۰:۵۷
2024 copyright.