«می بیغش» به قلم استاد قاسم اشراقی گلپایگانی
دلم گرفته و ابریست وقت باران است
یقین که موسم دل نازک بهاران است
فشرده بغض گلو گیر سینه ام هشدار
بترس نوبت سیل و حضور توفان است
می بیغش
گرچه در بزم رفیقان می بیغش بودم
پی نابودی خود شعله ی سرکش بودم
ناله می کرد دلم، من به هوا خواهی عشق
زخمه بر سینه می آسودم و دل کَش بودم
فتنه می کرد به ژرفای وجودم تب و تاب
من چو خاکستر بنشسته بر آتش بودم
تا ندانند رقیبان غم غوغای دلم
همچو موجی ز درون، گرم کشا کش بودم
از برای گل هر باغ که می بود غمین
چون نسیم سحری دست نوازش بودم
رفتم از خاطر یاران و شدم خاطره ای
گوییا قصّه ی رؤیای مشوّش بودم
«قاسم» افسوس که در بزم رفیقان عمری
بی ثمر سوختم و شمع بلاکش بودم
سروده ی استاد قاسم اشراقی-سال 1350-گیلان-لاهیجان
2024 copyright.