نیایش
یا مقلب القلوب و الابصار …..
به انتخاب از مناجاتی بلند سروده ی سال 1350 در رودسر و به هنگام شاگردیم در محضر شادروان عباس فرات.
نیایش
الهی به اشک یتیمان قسم
به سوز دلِ دردمندان قسم
به خوناب چشم اسیران قسم
به درماندگانِ پریشان قسم
به درد و غمِ مستمندان قسم
به شبخیزی و راه رندان قسم
به تورات و انجیل و قرآن قسم
به عهد و به میثاق و پیمان قسم
به اسرار افلاک و کیهان قسم
به ناهید و بهرام و کیوان قسم
«که شاهی نخواهم ز درگاه تو
دلی خواهم افتاده در راه تو»
***
الهی به پاکان درد آشنا
به نیکان وارسته از هر ریا
بدان بندگانی که در عین فقر
ندارند از درگهت ادّعا
به پیران پیوسته با راستی
که با جام وحدت بوند آشنا
به شب زنده داری که تا صبحگاه
به خاک درت می کند رازها
به دُختی که با شور صد آرزو
به یاد تو دارد دلی پارسا
«به آب تواضع مرا پاک کن
اسیر غرورم مرا خاک کن»
***
به مهتاب روشنگر شام تار
به ابری که گرید همی زار زار
به سلطان بی طالع خسته ای
که از تخت شاهی درافتاده خوار
به بیمار دست از جهان شسته ای
که از درد گرید چو ابر بهار
به چشم انتظاری که در رهگذر
نشستهست پیوسته در انتظار
به دل دادگانی که با یاد دوست
فرو خفته در خاک سرد مزار
«به خلق جهان مهربان کن مرا
ز رنگ و ریا بی نشان کن مرا»
***
الهی به سوی تو رو کرده ام
به خونابی دل وضو کرده ام
به صد عجز و با سینه ای سوخته
به مهر و وفا سخت خو کرده ام
شراب محبّت می مردمی
به خون جگر در سبو کرده ام
***
«بدین کیمیا جانم آباد کن
غم از من بگیر و دلم شاد کن»
سروده استاد قاسم اشراقی