رسالت ادبیّات
در شمارهی گذشته سیر فراز و فرود ادبیّات را در دورههای مختلف تاریخی به اختصار بیان کردیم و گفتیم که هر دوره به نسبت حاکمان آن سهم بزرگی در پیشرفت یا تنزّل ادبیات داشته است، مثلن در دورهی سامانیان با وجود پادشاهان ادب دوست، نثر و نظم تحوّل یافت و برعکس آن در دورهی تیموری و صفویّه رو به انحطاط رفت. در این شماره قصد داریم نقش ادبیّات را از جهت تأثیرگذاری بر اخلاق بررسی کنیم.
همان طورکه می دانیم ادبیّات همانند سایر هنرها نقش مهمّی از ابتدای زندگی بشر تاکنون در تعاملها، تعالیم و پیشرفت به سمت زندگی بهتر داشته است. ادبیّات است که پاسخگویی به نیازها، روحیات و آرمانهای انسان را با رویکردی صادقانه و زیبا امکانپذیر میسازد. ادبیّات است که آدمی میتواند احساسات، عواطف و دانش خود را به دیگران انتقال دهد و از افکار و اندیشهی دیگران بهرمند شود.
یکی از نقشهای مهم ادبیّات که مدّ نظر ما نیز میباشد، پیوند عمیق آن با اخلاق است. اخلاق مجموعهای از اصول و مبانی است که ناظر بر فرایند زندگی و کمال و سعادت انسان است.
بیشتر متفکران و اندیشمندان قدیم برای شعر و ادب فایدهی تربیتی و اخلاقی قائل هستند؛ به طوری که نقد اخلاقی یکی از قدیمترین نقدهایی است که مورد توجه قرار گرفته است. ازدیرباز در ملتهای مختلف به ویژه در یونان باستان ارسطو تاکید بسیار بر آثاری با نتیجه ی تربیتی و اخلاقی داشته است. وی معتقد است که هدف شعر، خاصه تراژدی، باید تصفیه یا تزکیه نفس باشد. زیرا ادبیّات است که فرهنگ یک جامعه را میسازد و آن را در راه درست هدایت میکند و ادبیّات فارسی در این زمینه رسالت خود را به خوبی نشان داده است. نمونهی آن قصّههایی که از گذشته سینه به سینه نقل شده است تا انسانها در آن تأمّل و تفکّر کنند به طوری که اندیشیدن سبب پیشرفت، دانایی و میل به کمال باشد. همانطور که خداوند در آیه 176سورهی اعراف می فرماید: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون : بر ایشان قصّه نقل کن تا شاید موجب فکر کردن آنها شود». قصّه، افسانه، داستان و در زمان ما رمان و داستان کوتاه همه قسمتی از ادبیّات هستند که هر کدام به شیوه خود راه درست زندگی کردن، راه مهرورزی و همدردی را به خوبی نشان میدهند.
نویسندگان و شاعران با وسعت دید و ذوق خلّاق خود به خلق داستانها در مفاهیم گسترده پرداختهاند و خواننده را در غم و اندوه، شادیها و تجارب خود شریک کردهاند تا اتّحاد و همدلی مردم را فراهم آورند و سعی کردهاند تا سبب برتری بخشیدن فرهنگ و اخلاق در جوامع و نسل رو به رشد باشند. ادبیّات وسیلهای است برای درک خود و تلاش برای زندگی بهتر، زندگی در جهت کمال آدمیّت.
«مثنوی مولوی یکی از مهمترین آثار ادبی ما میباشد که نخستین هدف آن اعتلای معنوی انسانها میباشد، چنانکه که خود شاعر، مثنوی را «نردبان معراج حقایق» می داند.»1 مولوی همه تلاش خود را برای سعادت انسان، تحقق آزادی و زنده کردن قلب و فکر و روح مبذول داشته است، از این رو هرگاه از آثار مولوی سخن میگوییم، در حقیقت از فضیلتهای انسانی و اندیشههای ارزشمند وی که همه مسائل انسان و زندگی را فرا میگیرد پرده بر میداریم؛ و یا گلستان و بوستان معروف که سعدی صاحب سخن حکایتها و اشعار نغزش را جهت آموزش و پرورش افکار به رشته تقریر در آورده است. در این زمینه از محیط و عصر خود فراتر رفته و تأثیرات مهمّی بر فکر و اندیشه نسلهای بعد از خود نیز داشته است.
این دو، نمونه بسیار کوچکی است از آنچه که ما از گذشتگان خود به یادگار داریم. کتابهایی با افکار وسیع و خردمندانه همراه با تلاش برای تعالی بخشیدن انسان و پیدا کردن خود در این کوره راه پر فراز و نشیب، در این دنیای مملو از ناراستیها و نادرستیها. ادبیّات به درستی در این پهنهی وسیع بی انتها، رسالت خود را به کمال انجام داده است و حقّ خود را بر مردم تمام کرده است. حال جای این سؤال باقی میماند که آیا انسانها هم حق ادبیّات را ادا کردهاند؟
و آیا انسانها از این منابع ادبی پربار استفاده کردهاند؟؟؟
1 – ترابی، علیاکبر. جامعه شناسی ادبیّات.
زهره روشنی
عضو انجمن داستان طلوع ماه