گلگشتی در هفت اقلیم عشق و احوال فاتحش
هفت شهر عشق را عطّار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم (جلالالدّین بلخی)
در این نوبت تصمیم گرفتم با یاری حضرت حقّ -جلّ و علا- مطلبی هرچند کوتاه یا به عبارتی گذر و گذاری پیرامون عطّار این شاعر و عارف قرن ششم و آغاز قرن هفتم نوشته و به محضر شما مخاطبان هوشمندمان تقدیم دارم.
امّا نه دربارهی احوال شیخ بزرگ عطّار بلکه حول محور افکار عرفانی او و به ویژه هفت شهر عشق؛ عشقی که زینت بخش دیوان شعرای بسیاری از جمله سنایی، عطّار، جلال الدین محمّد بلخی و حافظ شیراز و بسیاری دیگر از سرآیندگان نامدار این مرز و بوم بوده و اشعارشان را ملاحتی شگرف بخشیده است. عشقی که به قول نظامی گنجوی:
اگر عشقی نبودی در گذرگاه
نبودی کهربا جویندهی کاه
و یا:
طبایع جز کشش چیزی ندارند
حکیمان این کشش را عشق خوانند (البته این نظر حکیمان است)
عشقی که سلسله جنبان قافلهی هستی است و در ذرّه ذرّهی اجزا و عناصر کائنات ساری و جاریست و این امانتیست که حضرت حقّ -سبحان و تعالی- در آیهی هفتاد و دوّم سوره مبارکه احزاب به آن اشاره میفرماید و تنها بشر آن را پذیرفت و قرعهی فال به نامش زده شد.
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهی فال به نام من دیوانه زدند(حافظ)
و بشر با این امانت سنگین بر کلّ موجودات سروری یافت الّا شیطان که با سرپیچی از دستور واجب الوجود رَجم شد و از درگاه حضرتش رانده گشت. باری از آنجا که راوی این مهمّ و طرح هفت وادی عشق که طریق نیل به وصول وصال است جناب عطّار میباشد، لذا نظری اجمالی به زندگی این شاعر بلندآوازه ضروریست.
بنا به روایت کلّیّه منابع موجود و تذکرههای مربوط به فرید الدّین عطّار هم مانند بسیاری از سرآیندگان نامی زندگی اوّلیّهاش با روایات مختلف به شکلی گونهگون طرح شده است. لیکن آنچه مسلّم میباشد در «کَدکَن» که در آن روزگار از توابع نیشابور بود، چشم به عرصهی خاکی گشود و از آنجا که پدرش به حرفهی عطّاری و طبابت اشتغال داشت او هم همین حرفه را پیشه کرد و به این دلیل به عطّار ملقّب گردید.
در اینجا لازم است عرض کنم دربارهی تحوّل فکری آن نازنین شاعر، افسانهها وجود دارد؛ از جمله اینکه روزی بر در دکّان عطّاری نشسته بود. درویشی به غایت ژندهپوش بر او وارد شد و از اوصاف عطّار بگفت و شگفتی مرگ او و عطّار از روی تمسخر پرسید: مگر مرگ تو چگونه است؟ درویش گفت: خود آن را انتخاب میکنم. عطّار با طعنه گفت: خوب بگو چگونه؟ درویش چوبدستی زیر سر نهاد و رو به قبله خوابید و شهادتین بگفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. عطّار جامهی فاخر بر تن درید و دکّان عطّاری و آرامش دنیایی را رها کرد و راه بیابان گرفت و واله و شیدا گشت تا از سرّ این معمّای شگفت آگاه شود. البتّه در مورد صحّت یا سقم موضوع داوری جزمی نمیکنم امّا روایت کردم به شرح آن که مخاطب آگاه افسانههای عجیب زندگی بزرگان را در مورد عطّار هم به یاد آورد و بدانیم هر چه باشد یک حقیقت محض در این افسانهها هست و آن تحوّلات لحظهایست که مثلاً مولوی با یک نظر که بر شمس میاندازد، لاجرم آتش در سوختگان عالم میزند و عطّار مرفّه شیدایی ناآرام میشود. آن هم بطور یقین با تحوّلی که با تفکّر آغاز میشود و شارح داستانهایی میگردد که برای افراد معمولی، درک و فهم آن غیر قابل قبول و دشوار است و چه زیبا فرموده حافظ:
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
باری تنها به این رخدادهای روحی و انقلابهای درونی باید گفت که با جرقّهای آغاز میشود. باری، عطّار قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکّه تا ماوراء النّهر، بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها با اندوختهای به غایت، به خدمت مجدالدّین بغدادی رسید و باز به نقل اکثر تذکرهها در پیری در بیابانهای نیشابور، بهاءالدّین ولد پدر مولوی را به هنگام کوچ به قونیّه ملاقات کرد و پسرش جلال الدین شش و یا هشت ساله را بدید و نسخهای از کتاب اسرارنامهی خود را به او هدیه کرد و به پدرش گفت: زود باشد که فرزند تو آتش در سوختگان عالم زند.
آنچه مسلّم است اینکه عطّار بر اثر ریاضتهای فراوان و آمادگی روحی و فطری در نهایت به اکسیر کشف و شهود دست یافت و دیگر جز حقّ تعالی در قفس وجودش چیزی نماند. شیخ عطّار دارای آثاری بسیاریست که اهمّ آنها عبارتاند از: کتاب “تذکره الاولیاء” که گرچه منثور است لیکن به دلیل ابعاد مختلف آن، این اثر را در ردیف شاهکارهای ادبی عرفانی قرار دادهاند و در کتب منظوم و قابل تأمّل او “اسرارنامه، الهینامه، مصیبتنامه” و مثنوی درخشان او “منطق الطیر” میباشد که منظومه ایست پر از رمز و راز و بالغ بر 4900 بیت و موضوع آن بحث طیور از پرندهی داستانی به نام سیمرغ می باشد. مراد از طیور در اینجا سالکان و رهروان راه حقّند و مراد از سیمرغ، وجود حقّ تعالیست. از بین اجتماع مرغان، هُدهُد که راهنمایی آنان را به عهده میگیرد کنایه از پیر و مرشد و آنان را که هر یک به عذری متوسّل و از طیّ طریق خودداری میکنند، با تمثیلهای استوار همچون داستان شیخ صنعان در طلب سیمرغ به حرکت میآورد و بعد از طیّ هفت وادی صعب و خطرناک که اشاره به هفت مرحله از سلوک است و آن هفت مرحله عبارت اند از:
1-طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغناء 5- توحید 6- حیرت 7- فقر و فنا
به محضر مخاطبان کنجکاو و جویندگان مفهوم هفت وادی عرض میکنم که مقصود از هفت وادی، طیّ طریق و تحمّل شداید و مبارزه با نفس است و داستان به طور کامل مطلب را آشکار میکند و در نهایت به فنای فی ا… میانجامد. فنا و نیستی دنیوی و پیوستن به معبود و محبوب حقیقی را بیان می کند.
مخور به مرگ شهیدان کوی عشق افسوس
که عاشقان حقیقی به دوست پیوستند
در بین آثار شاعران عارف مسلک با کنایات گوناگون، یک اصل مشترک وجود دارد و آن تحمّل ریاضت و شداید است و ارزش و لذّت آن در مثنوی “خسرو و شیرین” جناب نظامی مناظرهای بین فرهاد و خسرو موجود است که جدّاً جای تأمّل دارد.
نخستین بار گفتمش از کجایی
بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت اندُه خرند و جان فروشند
بگفتا جانفروشی از ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
ملاحظه بفرمایید از عاشقان جان فروختن شگفتی ندارد و باز در مثنوی شریف لیلی و مجنون آنجا که پدر مجنون او را به جوار کعبه میبرد، مجنون چنین میگوید:
در حلقهی عشق جان فروشم
بی حلقهی او مباد گوشم
یا ربّ به خدای خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم
این تفکّر اگر عرفانی هم نباشد، یک حقیقت مقدّس و والاست. قصد اطالهی کلام ندارم که عطّار این بزرگمرد وادی عرفان به آنجا رسید که مولوی فرمود:
عطّار شیخ ما و سنائیست پیشرو
ما از پی سنایی و عطّار آمدیم
و یا محمود شبستری فرمود:
مرا از شاعری خود عار ناید
که در صد قرن چون عطّار ناید
باری جمعیّت مرغان که با راهنمایی هُدهُد گام میزدند، به علل مختلف از پای درآمدند و از جمع آنان، تنها سی مرغ بیبال و پر و رنجور باقی ماندند که به حضرت سیمرغ راه جستند و در آنجا غرق حیرت شدند و به ناتوانی خود آگاه گشتند و بعد از فنا به زیور بقا آراسته شدند و مقبول پیشگاه حضرت دوست گردیدند.
بعد از این حدیث زیبا، ذکر چند نکته ضروریست:
1-جناب عطّار عارفی معتدل و میانهرو میباشد که شریعت و طریقت را توأمان قبول دارد؛ یعنی نه عارف بریده از شریعت بلکه عارفی به موازات شریعت است.
2- از جهت مذهب، عطّار به خلفا احترام وافر داشته و گروهی او را سنّی مذهب میدانند ولی با مطالعهی عمیق آثار عطّار در مییابیم که او نسبت به حضرت علی(ع) ارادتی خاصّ داشته و در اشعارش همه جا از حضرت فاطمه زهرا(س) به نام خاتون جنّت نام برده و در مناقب امام حسین(ع) در مصیبتنامه اشعاری دارد. لذا میتوان او را شیعه خواند. پس به گفتهی م. درویش در مقدمه ی دیوانش عطّار شاعری شیعه و سنّی بوده است. (البتّه این موضوع، جای تأمّل دارد و نمیتوان درباره شیعه بودنش قضاوت جزم کرد).
مثنوی منطقالطیر عطّار اثری درخشان با مفاهیم عالی عرفانیست. مطلبی که ذکر آن خالی از لطف نیست، وفات عطّار است. اگر چه بیشتر به افسانه شباهت دارد امّا آموزههای عجیب و درسهای زندگی و متعالی در آن وجود دارد ولو افسانه باشد. نقل است که چون مغولان در نیشابور به قتل و کشتار مشغول بودند، عطّار در بیابانهای نیشابور به سر میبرد و در نهایت به دست سرباز مغول اسیر شد و سرباز تصمیم به جدا کردن سر او از بدنش گرفت. رهگذری به مرکب سوار رسید، عطّار را شناخت و به سرباز گفت: او را مکش که از تو خریداری کنم. سرباز گفت: بهایش چه دهی؟ او گفت یک کیسه زر ناب. عطّار گفت: مفروش که قیمت من از این بیش باشد. پس سرباز به راه افتاد و اسیر را به قصد قتل میبرد. سواری دیگر رسید. مردی فقیر مینمود گفت او را رها کن، بهایش را میدهم. سرباز گفت چه میدهی؟ گفت: کیسهای کاه. بلافاصله عطّار گفت: بفروش که بیش از این قیمتی ندارم و سرباز مغول سر از تن عطّار بر گرفت. باز نقل میکنند که عطّار، سر بریده را به روی گردن نهاد و مثنوی بی سرنامه را سرود که جز افسانهای نباشد و بی سر نامه منسوب به عطّار است و کتاب او نیست و من بنده بدون اظهار عقیدهی شخصی بر آنم که به واقع مردان خدا، پردهی پندار دریدند و درک و فهمش برای اسیران جلوههای دنیا غیرممکن است. باری نیشابور بطور قطع و یقین به داشتن چنین فرزندانی که امروز در آغوشش آرمیدهاند، فخر میکند.
امّا بیش از این مخاطبان خود را خسته نکنم بلکه تا مجالی دوباره و گره زدن دل با شما مخاطبان گران سنگ، با رشته کلامی دیگر این مقاله را به پایان میبرم و از خدای سبحان برای شما تندرستی و برای خود، دلی آگاه و چشمی باز درخواست میکنم و با مرور سه بیت از دیوان عطّار، شما را به ربّ جلیل میسپارم.
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمّار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست
بجویید ای عزیزان کاین کدام است
در خاتمه توضیح میدهم موضوع تحوّل فکری و قتل عطّار و پیامدش نقل قولی از تذکره هاست ولاغیر و فقط برای تأمل در آن با ذکر منابعش در مقاله درج گردید. صحّت و سقم آن مربوط به منابع زیر میباشد.
تا درودی دوباره بدرود
منبع این نوشته دیوان اشعار او، منطق الطّیر، تاریخ ادبیّات دکتر صفا و مقالهای از م…درویش، مقدّمه الهی نامه، فؤاد روحانی
به قلم استاد قاسم اشراقی