آواره ی صحرایی
(با تأثیرپذیری از غزل حضرت سعدی”هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی”)
ای کرده دلم یکسر سرگشته و غوغایی
دور از تو ندارم من یک لحظه شکیبایی
در رهگذر عشقت از پای در افتادم
بگذاشتی ام تنها در وادی تنهایی
گفتم که به یک عشوه دادم همه آیینم
خندیدی و افزودی بر خرمن زیبایی
مفتون تو چون گشتم بردی تب و تابم را
مجنون تو گردیدم و آواره صحرایی
تا خون نکنی دل را آرام نمیگیری
این است ره و رسمت ای عاشق شیدایی
بر سوز دل عاشق یک دم نکنی رحمی
ای سنگدل بی مهر، کم کن تو خود آرایی
از این همه تنهایی من زار و پریشانم
تو محو جمال خویش از این همه زیبایی
زیبا و فریبایی تو رهزن دلهایی
سر گشته دل ما را، بردی تو به یغمایی
خلوتگه قلبم شد جولانگه عشق تو
اما چه توان کردن چون نیست شکیبایی
خانم صفایی مسؤول انجمن ادبی فانوس
2024 copyright.