نیش حسرت
ز دست دیده و دل هر دو فریاد ……… (بابا طاهر)
نیش حسرت
گر چه جُرم دیده را بر دوش دل بِگذاشتم
دل تپید و شانه خالی کرد و من بر داشتم
***
چشم بیمارم گُنه می کرد و من در کار او
با صبوری آن گُنه را خیر می پنداشتم
***
نیش حسرت های سختی خوردم از جام جنون
تا شراب عشق را آب بقا اِنگاشتم
***
هر غمی از هر کجا آمد سراغم روی هم
همچو خاری بر سر خار دگر انباشتم
***
جام تلخ نا مرادی بود جام باده ام
خوردم و بر لب مجال شکوه ای نگذاشتم
***
گل نشد هر بذر در صحرای شور دوستی
با امید رویش یک بوته ی گل کاشتم
***
کاش در این خلوت خاموش «قاسم» لحظه ای
همدم درد آشنای بی ریایی داشتم
بدرود
سروده ی استاد قاسم اشراقی در سال 1357 کردستان
2024 copyright.