سلام شاعرانه
شنیدهایم که سلام سلامتی میآورد و اوّلین رکن آشنایی است. هرچند که آن آمدن و رفتن کوتاه باشد که آدمی آهیست و دمی، شاید امروز باشیم و فردا نه.
پس سلام
سلام ای پدید آورنده صبح، ای آفتاب، ای پاییز رنگارنگ که بارانت غبار درختان را زدود و رنگهای زیبایشان را جلوه ای دیگر داد. سلام ای کوچههای پر از عطر مردمهای شاد و شاید خسته، شاید ناامید. سلام ای امید که امیدوارم هر روز درب تمام خانههای شهر را بکوبی و سلامت را هدیه کنی.
سلام به تمام خوانندگان این صفحه، دوستداران شعر و ادبیات، عاشقان هنر و یک سلام ادبیـ تاریخی به هر شاعر و نویسندهای که دستم برسد و در ذهنم بیاید. اوّل از همه فردوسی بزرگ، افتخار ایران زمین که سرود:
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
و قبل از آن پدر شعر فارسی که گویا رنجیده خاطر شد از اینکه اوّل او را به یاد نیاوردم، رودکی گرانقدرکه با شعر خود امیر نصر سامانی را دلتنگ بخارا کرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
.
.
.
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
سلامی بر ناصر خسرو شاعری که به قول خودش از خواب چهل ساله بیدار شد. متفکّر آزاده حقیقت نگر که بی پناه و تنهای عصر خویش گشت:
ای روی داده صحبت دنیا را
شادان و بر فراشته آوا را
غرّه مشو به زور و توانایی
کاخر ضعیفی است توانا را
حافظ است که مدام در ذهنم جولان میدهد و آن قدر در فکر و ذهن هر ایرانی ریشه کرده است که نیاز به معرّفی ندارد و ناگاه می گوید:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهی روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
به فکر نثر نویسان هم هستم. ابوالفضل بیهقی، عنصرالمعالی کیکاووس، خواجه نظام الملک و … .
عطّار نیشابوری، عارف با معرفت که زیبا ذکر منصور حلّاج را گفته است:
آن فی ا… فی سبیل ا…،آن شیر بیشه تحقیق، آن شجاع صفدر صدّیق، آن غرقه دریای موّاج، حسین منصور حلّاج رحمه ا… علیه، کار او کاری عجب بود.
شاید خیّام بلندپایه، سلام مرا نپذیرد که در حقّش کم لطفی کردهام و هنوز دوبیتیهای ناب فیلسوفانهاش را با تعمّق نخوانده ام.
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
سعدی عزیز، فرمانروای سخن، بی شکّ هیچ خوانندهای این نثر زیبای شما را فراموش نخواهد کرد. سلام بر تو ای شاعر سخت آسان.
هر نفسی که فرو میرود، ممدّ حیات است و چون برآید، مفرّح ذات.
نام مولانا پرابّهت و دلنشین،کنار خاطرات مدرسه جای دارد. آنجا که قصّه طوطی و بازرگان را می خواندم. شاعر شوریده، خداوندگار عشق و عرفان چه زیبا سرودهای:
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید
و این ذهن سرکش من است که یکباره پر میکشد و خیلیها را جا میگذارد تا به پدر شعر نو، نیما برسم. برسم به سهراب خانه دوست و برسم به اخوان ثالث تا بگوید:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
.
.
.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است …آی…
دَمَت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
پروین را همیشه دوست دارم و سیمین بهبهانی را و فراموش نمی کنم اوّلین زن شاعر، رابعه بنت کعب، مادر شعر فارسی که سروده است:
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر میگردد کمند
و در انتها آهی عمیق و با شرمندگی از مجال اندک که خیلی ها از قلم افتادند.
سلام بر تمام آنان که ذهن حقیر یاری نکرد و سلام بر تمام اهل قلم که سعی در به کمال رساندن رسالت خویش در سایه ختم رُسُل حضرت محمّد«ص» دارند.