چاپ خبر

خبرگزاری بیان گلپایگان

اخبار شهرستان گلپایگان و اخبار مهم کشور و جهان

ماجرای گوسفندان و ماشین پرنده و باتلاق خیابانی !!!

ماجرای گوسفندان و ماشین پرنده و باتلاق خیابانی !!!

بعضی مواقع با صحنه‌هایی رو برو می شوید که شاید برایتان تعجّب برانگیز، تأسّف بار و دارای نقاط ابهام و سؤال زیادی باشد. مثلاً اتّفاقات گوناگون در شهر که ممکن است توسّط یک ارگان، اداره یا سازمان انجام شود.
بنده خدایی می‌گفت چند وقت پیش، اقوامم از تهران آمده بودند و رفته بودیم میدان میوه و تره‌بار گلپایگان جهت خرید. در آنجا فامیلمان با تعجّب به من نگاهی کرد و گفت: این گوسفندان اینجا چکار می‌کنند؟! نگاهی کردم به منطقه مورد اشاره او و با تعجّب دیدم گلّه‌ای گوسفند در یک محوّطه که با تور فلزی حصارکشی شده بود، در جوار میدان میوه تره بار هستند و دارند از میوه‌های گندیده تغذیه می‌کنند و موجب ناراحتی مردم شده‌اند. فامیلمان خنده تلخی کرد و گفت: اینجا مگر کسی نظارت نمی‌کند؟! شاید هم مسؤولان می‌خواهند با این کارشان بهره وری را بالا ببرند! ما به گوسفندان خندیدیم و گوسفندان به ما!

داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است

در شب نشینی دیگری که با دوستان داشتیم، یکی از آنها نقل کرد: که با وسیله نقلیّه‌ام در شب داشتم از بلوار جدیدی که به میدان ولی عصر(عج) منتهی می‌شود، به سمت منزل می‌رفتم و در افکار خود سیر می‌نمودم که ناگهان ماشین به پرواز درآمد و چنان رشته افکار را پاره نمود که با چسب دوقلوه هم نتوانستم آن ها را مجدّد به هم متّصل نمایم. به لطف خدا و قسم هایم به ائمّه اطهار(ع) ماشین را کنترل کرده و به کنار زدم، امّا از دلهره اینکه چه چیزی را زیر گرفتم نتوانستم از ماشین پیاده شوم. بعد از چند ثانیه بالآخره با هزار سلام و صلوات و نذر از ماشین پیاده شدم و نگاهی به عقب انداختم. چیزی پیدا نبود کمی که جلوتر رفتم با منظره‌ای زیبا و وصف نشدنی روبرو شدم که نمی‌دانم از خوشحالیم بگویم یا از عصبانیتّم! این همه استرس و اضطراب باعث و بانیش چیزی نبود جز یک دست‌انداز زیبا و استوار که توسّط مسؤولین محترم شهر برای رفاه حال ما مردم آن هم در کمربندی گذاشته شده بود.
این داستان کوتاه دوستم بر می گردد به اوایل این موضوع، امّا هم اکنون که به مسیر فوق می روید، هر چند صد متر با یک دست‌انداز یا همان سرعت‌گیر روبرو می‌شوید. خیلی برایم عجیب است که واقعاً چه توجیهی است که باید فقط در یک مسیر 3 دست‌انداز باشد!!! همه خوب می‌دانند که این دست‌اندازها چه ضرری برای وسیله نقلیّه و روحیّه مردم دارد! یا شاید هم از منظر دیگر چه نفعی برای تعمیرکاران محترم و ..! مشکل از کجاست؟ ما مردم؟ مسؤولین امر؟ راه حلّش چیست؟ فرهنگ سازی یا گذاشتن دست‌انداز؟ شاید دیگر باید شهر گلپایگان را با لبنیّات و کباب آن نشناخت و گلپایگان را باید شهر دست‌اندازها نامید.
پس از شنیدن سخنان دوستم در آن محفل همه خندیدند!

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته به آن می خندم

در محفلی دور همی بودیم صحبت از بلددار سابق شد که یکی از دوستان نیز از مشکل خیابانشان گفت و ماجراهایش:
خیابان شهید ذنوبی یا همان دامپروری سابق خودمان! رفته بودم بلدیّه برای پیگیری آسفالت خیابان که بلدار این بار که من را دید، فکر کنم از دستم خسته شده بود گرچه من هم دیگر از این بیا و بروها و امروز و فرداها خسته شده بودم. حال بماند چه دیالوگ‌هایی بین من و آقای بلددار گذشت امّا پس از پیگیری‌های متعدّد و آوردن درخواست‌های متعدّد از اهالی به بلدیّه و ثابت قدم بودن برای به سرانجام رساندن این موضوع، شکر خدا پس از ماه‌ها بالاخره آمدند خیابان را شروع کردند به آسفالت و من و اهالی بسیار خوشحال بودیم امّا خوشحالیمان زیاد با دوام نبود؛ چرا که کار را نیمه کاره رها کردند و رفتند! باز روز از نو و روزی از نو. رفتم آن کفش آهنی را مجدّد آوردم و پاشنه اش را کشیدم بالا امّا چه حیف که کفشم هم دیگر نای همراهی با من را نداشت و زخم‌های موجود روی آن گواه صحبتم بود. تا الآن هم هنوز مشکل این خیابان برطرف نشده و در زمستان ها این مسیر باتلاقی می شود برای خودش که فقط چند تا تمساح و گردشگر کم دارد که ببینند حال روز ما را و بخندند به گل بازی روزگار با ما!!!

گیرم که با نگاه تو لبخند می‌زنم
با خنده‌های زورکی‌ام گریه می‌کنم!

گاهی اوقات مشکلات شاید کوچک باشند امّا وقتی دست به دست هم می‌دهند به مهر، چهره شهرمان را آن زمان می کنند خراب !
و این داستان آیا ادامه دارد ؟…

غارغارک

ثبت شده در سایت خبرگزاری بیان گلپایگان
کد خبر : 36679 و در روز یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت ۱۱:۳۵:۳۶
2024 copyright.