به نام خالق عاشورا
عاشورا قلب تپنده تاریخ شیعه و جریان زیبای عشق و دلدادگی است.حقیقتی است ماندگار تنیده در روح و روان عاشقان راهش. تلخ ترین صحنهی وداع خواهری با برادر است، جایی که واژه ها به چالش کشیده میشوند و در نهایت کم میاورند. یگانه ورق تاریخ است که زخمی عمیق بر دل زمین نشانده است و زمین در حسرت آن میسوزد .
عاشقان! این پر جفاترین برگ تاریخ بر شما تسلیت باد .
.
.
و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم، که تکلیف خود را از حسین(ع) میپرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت میخواهم. و من… حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خویش را برای حسین میخواهم. آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟
“و رفت. عبدا… مات ماند. وقتی مرد دور شد، عبدا… لحظهای به خود آمد. برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
«صبر کن، تنها و بیمرکب هرگز به کوفه نمیرسی»
مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت :
«بهای اسب چقدر است؟»
«دانستن نام تو!»
مرد سوار بر اسب شد:
«من قیس بن مسهر صیداوی هستم. فرستادهی حسین بن علی!»
و تاخت. عبدا… مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت. ”
رمان زیبای نامیرا که در ابتدا اسمش ذهن خواننده را به خود مشغول میکند ، ریشه در مفهوم « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» دارد. کامیار عناصر داستان را به خوبی کنار هم چیده است طوری که کشش خواندن، مخاطب را رها نمیکند و با وجودی که خواننده بر آخر داستان اشراف کامل دارد، باز هم از خود می پرسد که آخرش چه می شود ؟! مخاطب با شخصیت اصلی همراه میشود، سؤالات گوناگون به ذهنش میرسد و به تفکر فرو می رود که چرا کوفیان با امام خود اینگونه کردند و چرا خورشید حقیقت را ندیدند ؟! داستان از عشق زمینی هم بی بهره نیست با تفاوتی که بهتر است بخوانید تا شیرینی اش را درک کنید .
نامیرا اثر : صادق کامیار؛ انتشارات نیستان
زهره روشنی
عضو انجمن ادبی طلوع ماه