«خندق ایمان»
تا آمدیم بارِ دگر خوانیم ، بر گوش دهر سوره ی انسان را
سفیانیان دوباره علم کردند، بر نیزه ها شمایل قرآن را
آمد سپاه ابرهه از دوزخ، تا خون و خوف راه بیندازد
آمد به جای کعبه ی رحمانی، بنیان کند معابد شیطان را
ما گِردِ نور وحی وضو کردیم، ما هر چه گفت گوش به او کردیم
او چون شنید ما همه رو کردیم، تا بشنویم صحبت سلمان را
بُردیم یادِ خانه و مانِِ خود، رفتیم با امامِ زمان خود
کَندیم با تمام توانِ خود، دورِ مدینه خندق ایمان را
آن ها از انتقام نیفتادند، با دست انقلاب در افتادند
پیغامِ قتل عام فرستادند، تا خون کنند دامن ایران را
آن ها به قصد حرمتِ دین ما، کردند پایمال زمین ما
کُشتند پیش چشمِ یقین ما، در کُنهِ خویش، کودک وجدان را
ما مثل کوه تکیه به هم کردیم، ما مثل شوق، پشت به غم کردیم
ما پرچمِ امید علم کردیم، ما داشتیم پیر جماران را
ما در مسیر هجرت خود ماندیم، با هم سرود وَ اعتَصِموا خواندیم
ما تا نهالِ سبز یقین راندیم، تا طی کنیم راه درختان را
آن ها به دست های شب آلوده، با چهره های ماتِ تب آلوده
می خواستند راحت و آسوده، آتش زنند خطّه ی باران را!
ما آب را به راه دگر بردیم، ما آب را به خون جگر بردیم
یک عمر در کویر به سر بردیم، تا کاشتیم باز گلستان را
ما از گزند خویش رها بودیم، ما در مسیر لطف خدا بودیم
ما در هویزه با شهدا بودیم، دارم گواه خون شهیدان را
ما تا حریم رازِ مگو رفتیم، تنها به عشق صحبت او رفتیم
ما تا کمر به مرگ فرو رفتیم، تا بشکنیم سدّ زمستان را…
امروز روشناییِ شب ماییم، امروز بوستان طرب ماییم
امُّ القُری وجب به وجب ماییم، تا می رویم راهِ خراسان را!
______________________________________________________________________
علی رضا طاهری نیا