به نام دوستدار زیبایی ها
به گزارش بیان نیوز؛ این بار ترجیح دادم به جای پُرگویی های موسمی – که نه آتش دارد که بسوزاند و نه آب که برویاند و فقط گرد و خاک دارد-این بار ترجیح دادم به جای همین پرگویی ها، به چند فراز از رمان عظیمِ “ژان کریستُف” اثر “رومن رولانِ” فرانسوی اشاره کنم، تا شاید الگویی باشد برای خودم که چگونه هنرمندانه زندگی کنم؛ البته اگر عرضه اش را داشته باشم! این رمان که چگونه هنرمند بودن را در قالب یک عمر زندگیِ موسیقیدانی به اسمِ ژان کریستف، به ما نشان می دهد، سرشار از آموزه های تربیتی- اخلاقی- هنری است. “ژان کریستف” آن قدر غنی و خوب نوشته شده است که یک بار خواندن آن به هیچ وجه کافی نیست و سراسر کتاب ارزش یادداشت برداری دارد. افسوس که در این مجال کم فقط می توانم چند جمله از آن را بیاورم:
– در جایی پیرامون تربیت هنرمند می خوانیم: “… مصلحت هنرمند در آن است که مقید و با انضباط باشد و حدود مشخصی برای کوشش خود داشته باشد. با اطمینان می توان گفت که فقر معلم خوبی است که نه تنها در طرز فکر هنرمند، بلکه در شیوه و سبک زندگی او اثر می گذارد و قناعت را نه تنها به جسم ، به روح او نیز می آموزد. هر وقت که آدمی بداند وقت محدودی دارد و باید درباره ی موضوع مشخصی سخن بگوید، از پرگویی و بیهوده گویی می پرهیزد و عادت می کند که تنها درباره ی مسایل مهم و اساسی حرف بزند و در وقت کم، مطلب زُبده ای بگوید، که برای شنونده مفیدتر باشد…” ص227
– در جای دیگری رومن رولان به انتقاد از هنر معاصر خودش می پردازد: ” شکوه و عظمت هنر حکم می کند که هنر مندان خویشتن دار باشند و کم و گزیده بگویند و اندیشه ی خود را بی پروا و یکباره برهنه نسازند… موسیقی معاصر تنها از خویش سخن می گوید و اسرار خود را با هر کس در میان می گذارد. مثل بیماری که هر کس را می بیند جزییات کراهت آور بیماری خود را برای او شرح می دهد.” ص1451
– و در جای دیگری خطاب به افراد ناآزمودهی مدعی – در عرصه ی شعر- می گوید: ” … پنداری رسم شده بود عده ای این نوع اشعار را به هم ببافند و مدعی شوند که راز دل خود را باز گفته اند. با این همه غوغا می خواستند بگویند که ما هم عاشق شده ایم. این شاعران بی آن که حرفی داشته باشند حرف های زیادی زده بودند. این بیهودگی ها پایانی نداشت و چارهای نبود که به آنان گفته شود:” آی!… قورباغه های مرداب! ساکت شوید!…” ص539
– و در جای دیگر به یکی از موسیقی دان های تازه کار و نابلد اشاره می کند: “… چنین آثاری صادقانه نبود و احساس واقعی او در آن ها نبود و سراسر آن بازی با ملودی ها بود و به انشای شاگردان مدرسه شباهت داشت، که جمله هایی را بی دلیل پشت هم ردیف می کنند، و این جمله ها عشق را توصیف نمی کردند و آدمی را به یاد نابینایانی می انداختند که از زیبایی رنگ ها سخن می گویند و توصیف آن ها از رنگ، تکرار همان چیزهایی است که از دیگران شنیدهاند و هر چند او در آهنگ های خود خواسته بود صادق باشد، اما برای این منظور خواستن و سعی کردن کافی نیست، بلکه باید عشق را شناخت و کسی که هنوز سن و سالی ندارد چگونه میتواند عشق را بشناسد؟” ص522
– یک جا درباره ی لزوم مجاهدت در نوگرایی می نویسد: “اگر هنرمند از های و هوی مخالفان بترسد و عقب بنشیند هرگز چیز تازه ای به وجود نخواهد آمد و هنرمند نوپرداز باید سخت جان باشد و از های و هو نترسد که در غیر این صورت مجبور است چیزهایی بنویسد و بسازد که همه را راضی نگه دارد و در تمام عمر فکر و روح خود را در اختیار مردم بی مایه بگذارد که آثار تکراری و مبتذل را می پسندند و هنرمند واقعی باید از این مانع عبور کند.” ص551
– و در جای دیگر درباره ی یکی از آقایانِ کهنه پرست می گوید: ” [او] حاضر نبود از آثار هنرمندان هم عصر خود تعریف کند.
و شاید اگر “موتسارت” و “بتهوون” در آن دوران می زیستند، از آثارشان عیب جویی می کرد. و شاید اگر “واگنر” و “اشتراوس” صد سال زودتر مرده بودند از خرده گیری های او در امان می ماندند! طبیعت او به گونه ای بود که نمی خواست قبول کند که در دوران او هم هنرمندان بزرگی ظهور کرده اند زیرا در زندگی شکست خورده بود و برای آن که خود را تسکین دهد، معتقد شده بود که در این دوران هیچ کس در هیچ زمینه ای موفق نمی شود و به اوج نمی رسد و اگر کسی تصوری جز این داشته باشد یا آدم مسخره ای ست یا احمق و نادان است.” ص350
-” در این دنیا هیچ چیز مثل بدبختی های مشترک آدم های ناراضی را به هم نزدیک نمی کند و ذهن بیمار این افراد بدبخت و بدخواه وقتی آسوده می شود که دیگران را نیز مثل خود بیچاره و گرفتار ببینند!” ص350
و هزاران آموزه ی ارزشمند دیگر… نور به قبرت ببارد رومن رولان که با هنر والایی که در اختیار داشتی فقط خواستی حقیقت را بگویی- البته من ترجمه ی محمد مجلسی که به نظرم بهترین ترجمه بود را انتخاب کردم/ نشر دنیای نو/ پایدار باشید!
علی رضا طاهری نیا
مدیر صفحه ی هنر و ادبیات