امروز : دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۴/۰۵/۲۶
کد خبر : 30203
چاپ خبر :
به قلم استاد قاسم اشراقی

نمونه هایی از تفأل به دیوان حافظ

و اما نکته ی قابل توجه این که چرا مردم از دیرباز تا به امروز در موارد مختلف از دیوان خواجه فال می گیرند؟

برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
وجود ما معمّاییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه

گاهی اندیشیده ام این شاعر رند عاشق، و عارف یک لا قبا که از قرن هشتم تا امروز، آفاق را مسَخَّر آوازه ی خود، و انفس را دلباخته ی سروده هایش کرده است و همچنان بر بلندای قله ی ادبیات این سرزمین می درخشد و شُهرتس طی قرون متمادی تا به امروز مرزهای جغرافیایی را شکسته و در دنیای ادبیاتِ گیتی سَروَری می‌کند، و با نام حافظ در حافظه ی روزگار، زنده و پویاست از کدامین آبشخوری نوشیده بود و راز سر به مُهر استادی و محبوبیتش در شعر و عرفان چیست؟ و بلافاصله این ابیات در ذهنم تداعی می‌شود:

فیض روح القُدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کِی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد

و آنگاه در می یابم که او لایق فیض روح القُدس بود و در دیار عشق و محبت به معبود ازلی رهروی لایق.
و اما نکته ی قابل توجه این که چرا مردم از دیرباز تا به امروز در موارد مختلف از دیوان خواجه فال می گیرند؟ به همین دلیل قصد کردم مقاله ای پیرامون فال گرفتن از دیوان لسان الغیب، البته به طور اختصار بنویسم. و در این رهگذر به نقل قول هایی از منابع و کُتب مختلف، فقط و فقط به صورتی گذرا و کوتاه، پیرامون این ابَر شاعرِ همه ی اعصار و عیار رندی و آگاهی اش پیرامون روان شناسی و جامعه شناسی و راز دانی، از قرن هشتم تا هستی بر مدار است به انتخاب پیرامون قصه ی فال گرفتن از دیوان او آن هم تنها به دو مورد برای تغییر ذایقه ی شما مخاطبان ارجمند تقدیمتان می کنم و عرض می کنم صحت و یا سقم قضایا به ناقلانش باز می گردد و منابع مورد استفاده ام که ذکر می کنم ولاغیر.
1)نقل است که نادر شاه افشار به هنگام پیشروی های خود باری قصد تبریز داشت، اما بنا به ملاحظاتی(سپاهیانه) در حرکت اندکی مردد بود. او خود روحیه ی لشکر را مناسب جنگ نمی دید، لذا برای آرام و قرار دل خود گفت از حافظ فال می گیریم. گرفتند. این بیت مقطع غزل فال جای تامل داشت و دارد:

عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

نادر بسیار خرسند شد و شعف و هیجان او به دیگران هم سرایت کرد و باز دیوان را بست و گفت: یک فال دیگر می گیریم و افزود: ای خواجه ی بزرگوار که تاج اسرار غیب بر سر توست، باز هم بگو تا دل دیگران هم از لسان الغیبی تو بیشتر از پیش قوت گیرد و این بیت روشنگر و فرح بخش هم در مطلع برآمد:

سزد که از همه ی دلبران ستانی باج
چرا که بر سر خوبان عالمی چون تاج

آورده اند که نادر با اعتماد راسخ راهی نبرد شد و پیروز هم گشت. (منبع داستان: از سعدی تا جامی؛ تدوین ترجمه ی علی اصغر حکمت)
2) پیش از آن که در مورد فال دوم به نقل از منابعش مطلبی بنویسم توضیحی را لازم می دانم؛ آن چه در این مقاله می خوانید مربوط به زمان حکومت صفوی ست و برخی تعصبات که در آن روزگاران رایج بود و حال آن که امروز بحمدا… با اهتمام فراوان دولت مردان باب یگانگی و برادری با مسلمانان اهل سنّت به واقع گشوده شده که هفته ی وحدت و اتحاد جمهور مسلمانان در ایران و دیگر بلاد اسلامی امری واقعی است که جای خوشحالی دارد. فال ما از روزگارانی خیلی پیش می باشد.
نقل است که در آغاز حکومت شاه اسماعیل صفوی بنا به تحریک افرادی متعصّب قبور اهل سنّت در بعضی بلاد تخریب می شد این عمل ادامه داشت تا نوبت به شیراز رسید و شاه اسماعیل به تحریک وزیرش «ملا سید عبدا… تبریزی» که از بس انسان سمجی بود، از شاه لقب مگس گرفته بود، در تخریب مزار خواجه اصرار کرد. شاه صفوی گفت: ملّا بگذار این مزار را ویران نکنیم. اما ملا عبدا… تبریزی، پافشاری به ویرانی اش کرد. شاه اسماعیل امر را به فال حافظ منوط کرد. دیوان خواجه را آوردند و بعد از سلام و صلواتی باز کردند. آخرین بیتی که در این فال آمد چونین بود:

ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بَری و زحمت و ما می داری

شاه اسماعیل خوشحال رو به ملا سید عبدا… کرد و گفت: مگس! جوابت را شنیدی! و از آسیب به مزار شریف حافظ در گذشتند.(منابع: مجالس المؤمنین؛ از سعدی تا جامی – ریحانه الادب)
در پایان عرض می کنم: در این موارد سخن بسیار است اما ما به همین مقدار بسنده می کنم. و از سوی شما مخاطبان گران‌سنگمان تفألی به دیوان خواجه می زنم و سه بیت آن را به محضرتان عرضه می دارم. بختتان هماره فرخ باد:

طفیل هستی عشقند آدمی و پری1
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و ناله ی سحری

توضیح: 1) این مصراع در مطلع غزل اشاره ایست به آیه ی شریفه‌ی 56 سوره ی مبارکه ی ذاریات که خداوند فرمود « و نیافریدم جن و آدمی را مگر آن که مرا بپرستند» به نقل از حافظ نامه ی خرّمشاهی جلد دوم.

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات