امروز : دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۴/۰۵/۱۸
کد خبر : 29553
چاپ خبر :
یادداشت

جاودانگی یا ماندگاری

با نگاهی به کتاب "جاودانگی" میلان کوندرا

با اینکه معتقدم هر آدم روشن بینی، کتاب «جاودانگی» میلان کوندرا را نخوانده از دنیا برود، کور از دنیا رفته است؛ با این حال تمایل دارم به نویسنده ی ماورایی این کتاب بگویم:
میلانِ عزیز! یک چیز را در اثرت خلاف تصور کرده ای! جاودانگی، مشهور شدن و در خاطر ماندن نیست که تو بنیان‌های این کتاب مقدس را بر آن گذاشته ای! جاودانگی چیزی نیست که ما مجبور باشیم برای به دست آوردنش خودمان را به آب و آتش بزنیم! ما اگر تمام عمرمان را بخوابیم باز هم جاودانه ایم! و این جاودانگی همان قدر که خوشنودی ابدی را در پی دارد، شکنجه ی ابدی را نیز در پیِ دیگرش دارد!
آن چیزی که همه ی مردم، از جمله شعرا و سیاست مدارها دنبالش هستند، «شهرت‌تاریخی» است نه «جاودانگی»! و این شهرت تاریخی جز با سعی و کوشش و شب نخوابی به دست نمی‌آید و اتفاقن چیزِ پوچی هم هست؛ اگر لذتی در این پوچی هست؛ که هست! عذابی هم هست؛ و از قضا عذابش بیشتر است!
میلانِ مهربان! شهرت – یا به قول تو جاودانه شدن- این دنیاش هم به درد نمی‌خورد، تا آن دنیاش برسد! بعد که آدم مُرد، شهرت چه فایده، جز این که آدم را با همان حالت بی دفاعی که خوابیده است بیشتر گور به گور می‌کند؟ (این ها را که خودت بهتر گفته ای!)
بعد از آن که لذت نزدیکی با مرگ، لب‌ها و چانه‌ی آدم را از شکل می‌اندازد، و چشم‌های انسان به شکل ابلهانه‌ای به دیوار خیره می‌شود، ما به دنیای جاویدان قدم می‌گذاریم! مهم نیست با چه قیافه‌ای؛ مهم این است که چه اندازه آگاهی و شرافت بر گُرده ی روح ما به اهتزاز در آمده است! (البته اگر به روح اعتقاد داشته باشیم!) در آن لحظه اگر پرچم مان بالا باشد احساس آسودگی می‌کنیم اگر نباشد که شیطان و اطرافیانش – با چوب‌هایی که قبلن آماده کرده اند- به دادمان خواهند رسید!
گفتم همه شهرت را دوست دارند و این حرف عجیبی نیست؛ مردم – بعضی وقت‌ها – دوست دارند از شیشه ی تلوزیون، از صفحه‌ی روزنامه و از درگاه گوگل دیده شوند. مردم – مخصوصن وقتی احساس زیبایی می‌کنند – دوست دارند با چشم‌هایی نامرئی، چشم‌هایی که نمی‌شناسند از کیست؛ مثلن با چشم‌های «فرشته» یا «خدا» دیده شوند. حتی بعضی ها دوست دارند با چشم‌های اموات شان دیده شوند! عصر‌های پنج شنبه روح اموات به آن ها لبخند می‌زند و آن‌ها احساس مغفرت می‌کنند. در همه ی این‌ها میل به دیده شدن، شناخته شدن و از قلم نیفتادن و در یک کلام، میل به شُهرت موج می‌زند، اما جاودانگی – و به نظر من ماندگاری- چیز دیگری است که با شهرت به دست نمی‌آید بلکه با اثرگذاری به دست می‌آید!؛
هر انسانی – چون می‌داند مُردنی است – دوست دارد از خودش اثری به جا بگذارد؛ اثری مثل شکوفه ی گیلاس، بر گونه‌های هستی! اما چون اثر مثبت گذاشتن کار هر آدم پرحرفی نیست و احتیاج به ایثار و تلاش دارد، اثرگُذاری‌ها معمولن منفی از آب در می‌آیند؛ «هیتلر» و «مائو‌تسه‌دون» نسل‌کُشی می‌کنند و «آندره برتون» مکتب سوررئالیسم را بنا می‌کند؛ اثراتی که مثل لَگد قاطر بر بیضه‌های هستی جایش می‌ماند و ناخوشی‌اش به این راحتی خوب بشو نیست!
بیشتر انسان‌ها نمی‌توانند اثر قابل افتخاری به جا بگذارند، برای همین سعی می‌کنند به تولید فرزندانی، یا جمع آوری ثروت یا کسب مقامی‌اکتفا کنند. بعضی ها در جستجوی اثرگذاری‌های ماندگار تر، ویرانی ها را آباد می‌کنند یا مدرسه و بیمارستان خیرات می‌کنند. اما بعضی‌ها «شاهنامه» و «فاوست» را می‌نویسند یا برق را اختراع می‌کنند (که خیلی موثر و ماندگارتر است!) و در پایان؛ بعضی‌های آخر، پیام آوران و مُصلحانی هستند که با بنیان گذاری جنبش ها و مکاتب متعالی، تاثیرات شان تا کرانه‌های باختری و خاوری گسترش می‌یابد!
این ها همه نشانه‌های پنهان میل به ماندگاری است. ماندگاری ای که نمی‌تواند جاودانه باشد و اعتبار آن به اراده ی ویرانگر دنیا بستگی دارد؛
میلان دوست داشتنی! اگر سیل چالوس، در ابعاد وسیعی همه ی اندوخته‌های بشر را – مثل توفان نوح – نابود می‌کرد آن وقت دیگر «فردوسی»، «ادیسون» و«گوته» ای در کار نبود، و پرونده ی «جاودانگی مسخره»ی تو بسته می‌شد! پس جاودانگی‌ای که با پایان پذیرفتن دنیا تمام شود جاودانگی نیست! حداکثر می‌توانیم به جای جاودانگی بگوییم: نوعی ماندگاریِ زوال پذیر، که با عنایت به استقامت جهان در برابر سیل چالوس و همچنین حافظه‌ی انسان معنا پیدا می‌کند.
حالا چه «أگنِسِ» تو بخواهد خودش را مخفی کند که دیده – و جاودانه – نشود و چه «بتینا»ی تو بخواهد برای جاودانه شدن، خودش را به «گوته»، «کنت هرمَن فون پوکلر موسکائو» و «شاندرو پتوفیِ» شاعر بچسباند، من تصورم از جاودانگی اینی که تو می‌گویی نیست. هرچند این ها را خودت بهتر می‌دانی!

علی رضا طاهری نیا
مدیر صفحه ی هنر و ادبیات

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. Fatemeh sehat گفت:

    تا کی به وجود خود ستم خواهی کرد؟
    از عمر خودت چه قدر کم خواهی کرد؟
    آدم! تو به جاودانگی محکومی
    تا چند تظاهر به عدم خواهی کرد؟

  2. ع. طاهری نیا گفت:

    آدم! تو به جاودانگی محکومی..
    ممنون!

دیدگاه شما

تبلیغات