من از بی سوادی رنج می برم، به من هم توجه کنید
گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان– بعض وقتها پیش خودم فکر می کنم برخی از افراد که از دیده نشدن رنج میبرند را چگونه می توان درمان کرد؟ افرادی که گاهی رفتار پرخاشگرانه و یا غیر معمول از خود بروز میدهند، شاید در تحلیل رفتار و نگاه به سبک زندگی که دارند بتوان پی به برخی از ریشه های شخصیتی آنها برد، مثلاً چون سواد درستی ندارند و یا خیلی دوست دارند خودشان را قاطی بزرگترها بیاندازند ولی باز کسی آنها را نمی بیند و حسادت اینها ممکن است کم کم در جایی انباشته شود و نهایتاً این رفتار موجب گردد هم برای خودشان دردسر درست کنند و هم برای اجتماع.
در عالم سیاست هم این موارد وجود دارد. در تحلیل این افراد می توان به چنین علائمی اشاره کرد، علائمی که در دوره شیدایی بروز می کند و بر خلاف علائم افسردگی است. در دوره شیدایی خُلق خیلی شاد و غیر معمول از کاری که میکند میشود و فرد در خود احساس توانایی زیادی کرده و دائماً صحبت می نماید. از کاری به کار دیگر رو می آورد و بی آنکه نیاز به خواب داشته باشد نقشه های بزرگی می کشد، بی آنکه به عملی بودن آن بیاندیشد. چنین افرادی سخت بر انگیخته اند و مدام باید فعال باشند، آنها ممکن است ساعت ها به این طرف و آن طرف بروند، آواز بخوانند، فریاد بزنند و مشت به دیوار بکوبند، زود خشمگین شده و ممکن است دست به تهاجم و پرخاش بزنند. اختلال دو قطبی همیشه با دو فاز احساسی کاملاً متفاوت مشخص میشود، در واقع در بعضی مواقع فرد احساس سرخوشی، خودبزرگ بینی و رفتارهای ناپایدار به همراه خوشحالی شدید مینماید و در بعضی مواقع علائم افسردگی (بی علاقگی، بی حوصلگی) را از خود بروز میدهد.
این افراد حداقل سه علامت از علائم زیر را تجربه کرده اند :
1- ایده های خود بزرگ بینی و یا افزایش بیش از اندازه در اعتماد به نفس
2- یک احساس اضطرار در صحبت کردن
3- افکار پراکنده و فاقد تمرکز
4- افزایش فعالیت برای به انجام رساندن یک هدف و یا بیان آن با تحریکپذیری شدید و…
از اختلال دو قطبی با عنوان افسردگی شیدایی نام برده میشود. همانگونه که از نام قبلی استنباط میشود کسی که دچار اختلال دوقطبی است، دچار نوسانات خلقی شدید هم هست .این نوسانات معمولاً هفته ها یا ماهها طول میکشد و با آن چه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند بسیارمتفاوت است و علائم و نشانه هایی هم دارد که در این مجال قصد توضیح در این خصوص را نداریم و فقط به عنوان پیش گفتار و تحلیل برخی رفتارهای شخصیتی افرادی که دورانی خود را یکه تاز و تک صدا در شهرستان می دیدند و حالا که از کسادی و فقر مخاطب رنج می برند و در دوران گذشته خود سیر می کنند و بر آرزوهای بر باد رفته خود غبطه می خورند مقداری رفتار شناسی کرده و نکاتی را گوشزد کنیم تا پی به بیماری خود ببرند.
اشخاصی که خود زمانی از راه ایجاد فضای تفرقه در شهرستان و تبلیغ و ترویج افکار مسموم افراد کاملاً زاویه دار با نظام و انقلاب ارتزاق می کردند و هم اینک نیز با همین روش برای جذب صدقه دست به اقدامات نسنجیده و پرخاشگرانه میزنند و اصلاً به همین منظور زندگی انگلی دارند.
این افراد سعی می کنند با رفتار سفارشی بین بزرگترها خود را جا بزنند که باید به این شخص و یا اشخاص گفت بجای آنکه از اصطلاحات سیاسی رایج شده در سطح کشور کپی برداری کرده و قبل از اینکه معنی و مفهوم آنرا بدانید و از درد بی سوادی دیگران را به دلواپس متهم کنید، هر چه سریع تر به درمان خود اقدام نمائید و به بزرگترهای این دوستان هم باید گفت بهتر است برای درمان خود شیفتگی و شیدائی رفقای خود، قبل از اینکه کاری دستتان بدهند به جای سفارش دادن مقاله و متن ،آنها را تشویق به درمان کنید و ابتدا هم بهتر است از سواد خواندن و نوشتن شروع شود، بعد هم اگه دوست دارند کار سیاسی انجام بدهند در سطح خودشان شروع به فعالیت بکنند چون در کار سیاسی و یا سیاست تقلید کورکورانه آدم را آلت دست میکند . و لازم است حتماً در این خصوص و بیماری دیده نشدن کمی توضیح داد:
گرچه نیاز به دیده شدن، ویژگی اگزیستانسیالیست و بنیادین درون آدمی است. اما گویا همه ی افراد به یک اندازه و میزان، چنین نیازی را در خود احساس نمی کنند. نیاز به دیده شدن، دست کم به دو عامل وابسته است: اولاً به ساختار روانی افراد (دورن گرا – برون گرا ) و ثانیاً وابسته به این است که شخص در کجای نردبان فردیت خویش ایستاده و چه درجه ای از فرهیختگی را کسب کرده باشد. به میزان فربهی درون، نیاز به دیده شدن، کاستی می گیرد و متقابلاً، موجودیت درماندگان در اسارت نظر و نگاه های دیگران است. اسارتی در زندان مخوف و تاریک و وحشتناک. آنان که ایستاده بر پای خویش اند، چندان محتاج “چشم” های دیگران نیستند. بیگانگی از خود و داشتن درونی بیهوده و پوچ، وابستگی آدمی را به دیگران و نگاه های آنان بیشتر می کند تا جایی که فقط تا وقتی کسانی او را ببینند، احساس می کند وجود دارد. کسانی که سقف “هستی” خویش را بر ستون توجه و نگاه این و آن می نهند، زندگی فرو ریختنی و لرزانی را در حضور دیگران تجربه می کنند. زیستن در حضور دیگران، زیستنی تلخ و ناگوار است، زیرا نگاه های دیگران، امری پایدار و همیشگی نیست. روزی فرا می رسد که از کانون توجه جمع بیرون می آید و در سرمای تنهایی بر خود خواهد لرزید، بی آن که لباسی از خویشتن، بر قامت”خود” کرده باشد. چنین شخصی تا زمانی می تواند حس بودن و زیستن داشته باشد که کسی او را نظاره کند و یا در خاطره ای حضور داشته باشد. انسان میان تهی، بزرگترین رنج اش، رنج تنهایی و دیده نشدن است. زیرا برای احساس زنده بودن و زیستن، محتاج تصدیق دیگران است و گاهاً دیده شدن خود رادر فرآیند سرکوب و تخریب دیگران می بینند.که باید به حال این افراد غصه خورد.
در احوالات ملا نصر الدین آورده اند:
شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن میگفت و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از همه می پنداشت.
ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسید: این معلومات را از کجا فرا گرفته ای؟
آن مرد گفت: از کتاب های بسیاری که مطالعه کرده ام.
ملا گفت: مثلا” چند کتاب خوانده ای ؟
آن شخص گفت: به قدر موهای سرم!
ملا که می دانست آن شخص کچل است و حتی یک تار مو هم به سر ندارد، ذره بینی از جیب در آورد و بعد از برداشتن کلاه او ذره بین را روی کله بی مو و کچل او گرفت و پس از دقت بسیار گفت: معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است؟!