امروز : شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۴/۰۵/۱۲
کد خبر : 29144
چاپ خبر :
اختصاصی پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان

من از بی سوادی رنج می برم، به من هم توجه کنید

بعضی افراد چون سواد درستی ندارند و یا خیلی دوست دارند خودشان را قاطی بزرگترها بیاندازند ولی باز کسی آنها را نمی بیند و حسادت اینها ممکن است کم کم در جایی انباشته شود و نهایتاً این رفتار موجب گردد، هم برای خودشان دردسر درست کنند و هم برای اجتماع

گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان– بعض وقتها پیش خودم فکر می کنم برخی از افراد که از دیده نشدن رنج میبرند را چگونه می توان درمان کرد؟ افرادی که گاهی رفتار پرخاشگرانه و یا غیر معمول از خود بروز میدهند، شاید در تحلیل رفتار و نگاه به سبک زندگی که دارند بتوان پی به برخی از ریشه های شخصیتی آنها برد، مثلاً چون سواد درستی ندارند و یا خیلی دوست دارند خودشان را قاطی بزرگترها بیاندازند ولی باز کسی آنها را نمی بیند و حسادت اینها ممکن است کم کم در جایی  انباشته شود و نهایتاً این رفتار موجب گردد هم برای خودشان دردسر درست کنند و هم برای اجتماع.

در عالم سیاست هم این موارد وجود دارد. در تحلیل این افراد می توان به چنین علائمی  اشاره کرد، علائمی که در دوره شیدایی بروز می کند و بر خلاف علائم افسردگی است. در دوره شیدایی خُلق خیلی شاد و غیر معمول از کاری که میکند میشود و فرد در خود احساس توانایی زیادی کرده و دائماً صحبت می نماید. از کاری به کار دیگر رو می آورد و بی آنکه نیاز به خواب داشته باشد نقشه های بزرگی می کشد، بی آنکه به عملی بودن آن بیاندیشد. چنین افرادی سخت بر انگیخته اند و مدام باید فعال باشند، آنها ممکن است ساعت ها به این طرف و آن طرف بروند، آواز بخوانند، فریاد بزنند و مشت به دیوار بکوبند، زود خشمگین شده و ممکن است دست به تهاجم و پرخاش بزنند. اختلال دو قطبی همیشه با دو فاز احساسی کاملاً متفاوت مشخص می‌شود، در واقع در بعضی مواقع فرد احساس سرخوشی، خودبزرگ بینی و رفتارهای ناپایدار به همراه خوشحالی شدید می‌نماید و در بعضی مواقع علائم افسردگی (بی علاقگی، بی حوصلگی) را از خود بروز می‌دهد.

این افراد حداقل سه علامت از علائم زیر را تجربه کرده اند :

1- ایده های خود بزرگ بینی و یا افزایش بیش از اندازه در اعتماد به نفس

2- یک احساس اضطرار در صحبت کردن

3- افکار پراکنده و فاقد تمرکز

4- افزایش فعالیت برای به انجام رساندن یک هدف و یا بیان آن با تحریک‌پذیری شدید و…

از اختلال دو قطبی با عنوان افسردگی شیدایی نام برده می‌شود. همانگونه که از نام قبلی استنباط می‌شود کسی که دچار اختلال دوقطبی است، دچار نوسانات خلقی شدید هم هست .این نوسانات معمولاً هفته ها یا ماهها طول میکشد و با آن چه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند بسیارمتفاوت است و علائم و نشانه هایی هم دارد که در این مجال قصد توضیح در این خصوص را نداریم و فقط به عنوان پیش گفتار و تحلیل برخی رفتارهای شخصیتی افرادی که دورانی خود را یکه تاز و تک صدا در شهرستان می دیدند و حالا که از کسادی و فقر مخاطب رنج می برند و در دوران گذشته خود سیر می کنند و بر آرزوهای بر باد رفته خود غبطه می خورند مقداری رفتار شناسی کرده و نکاتی را گوشزد کنیم تا پی به بیماری خود ببرند.

 اشخاصی که خود زمانی از راه ایجاد فضای تفرقه در شهرستان و تبلیغ و ترویج افکار مسموم افراد کاملاً زاویه دار با نظام و انقلاب ارتزاق می کردند و هم اینک نیز با همین روش برای جذب صدقه دست به اقدامات نسنجیده و پرخاشگرانه میزنند و اصلاً به همین منظور زندگی انگلی دارند.

این افراد  سعی می کنند با رفتار سفارشی بین بزرگترها خود را جا بزنند که باید به این شخص و یا اشخاص گفت بجای آنکه از اصطلاحات سیاسی رایج شده در سطح کشور کپی برداری کرده و قبل از اینکه معنی و مفهوم آنرا بدانید و از درد بی سوادی دیگران را به دلواپس متهم کنید، هر چه سریع تر به درمان خود اقدام نمائید و به  بزرگترهای این دوستان هم باید گفت بهتر است برای درمان خود شیفتگی و شیدائی رفقای خود، قبل از اینکه کاری دستتان بدهند به جای سفارش دادن مقاله و متن ،آنها را تشویق به درمان کنید و ابتدا هم بهتر است از سواد خواندن و نوشتن شروع شود، بعد هم اگه دوست دارند کار سیاسی انجام بدهند در سطح خودشان شروع به فعالیت بکنند چون در کار سیاسی و یا سیاست تقلید کورکورانه آدم را آلت دست میکند . و لازم است حتماً در این خصوص و بیماری دیده نشدن کمی توضیح داد:

گرچه نیاز به دیده شدن، ویژگی اگزیستانسیالیست و بنیادین درون آدمی است. اما گویا همه ی افراد به یک اندازه و میزان، چنین نیازی را در خود احساس نمی کنند. نیاز به دیده شدن، دست کم به دو عامل وابسته است: اولاً به ساختار روانی افراد (دورن گرا – برون گرا ) و ثانیاً وابسته به این است که شخص در کجای نردبان فردیت خویش ایستاده و چه درجه ای از فرهیختگی را کسب کرده باشد. به میزان فربهی درون، نیاز به دیده شدن، کاستی می گیرد و متقابلاً، موجودیت درماندگان در اسارت نظر و نگاه های دیگران است. اسارتی در زندان مخوف و تاریک و وحشتناک. آنان که ایستاده بر پای خویش اند، چندان محتاج “چشم” های دیگران نیستند. بیگانگی از خود و داشتن درونی بیهوده و پوچ، وابستگی آدمی را به دیگران و نگاه های آنان بیشتر می کند تا جایی که فقط تا وقتی کسانی او را ببینند، احساس می کند وجود دارد. کسانی که سقف “هستی” خویش را بر ستون توجه و نگاه این و آن می نهند، زندگی فرو ریختنی و لرزانی را در حضور دیگران تجربه می کنند. زیستن در حضور دیگران، زیستنی تلخ و ناگوار است، زیرا نگاه های دیگران، امری پایدار و همیشگی نیست. روزی فرا می رسد که از کانون توجه جمع بیرون می آید و در سرمای تنهایی بر خود خواهد لرزید، بی آن که لباسی از خویشتن، بر قامت”خود” کرده باشد. چنین شخصی تا زمانی می تواند حس بودن و زیستن داشته باشد که کسی او را نظاره کند و یا در خاطره ای حضور داشته باشد. انسان میان تهی، بزرگترین رنج اش، رنج تنهایی و دیده نشدن است. زیرا برای احساس زنده بودن و زیستن، محتاج تصدیق دیگران است و گاهاً دیده شدن خود رادر فرآیند سرکوب و تخریب دیگران می بینند.که باید به حال این افراد غصه خورد.

در احوالات ملا نصر الدین آورده اند:

 شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن میگفت و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از همه می پنداشت.
ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسید: این معلومات را از کجا فرا گرفته ای؟
آن مرد گفت: از کتاب های بسیاری که مطالعه کرده ام.
ملا گفت: مثلا” چند کتاب خوانده ای ؟
آن شخص گفت: به قدر موهای سرم!
ملا که می دانست آن شخص کچل است و حتی یک تار مو هم به سر ندارد، ذره بینی از جیب در آورد و بعد از برداشتن کلاه او ذره بین را روی کله بی مو و کچل  او گرفت و پس از دقت بسیار گفت: معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است؟!

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. حسن گفت:

    چه بی مزه.
    اینایی که نوشتید یعنی چی؟
    مگه سایتتون پزشکی شده؟
    چه ربطی به خبر داره؟
    شما هم یه چیزیتون می شه ها؟
    ولی به هر حال خسته نباشید

  2. امیر گفت:

    من فکر میکنم شما جواب خوبی برای نشریه کذا نوشتید اول که خوندم گفتم کاشکی جواب نمی دادید ولی بعدش گفتم با این مطلب متوجه چند تا مطلب شدم یکی اینکه این آقا اراده ای از خودش نداره و به سفارش دیگران گاهی اوقات پاشا تو کفش بزرگترا می کنه ودومم فکردم لازمه برخی از بچه های بی ادب را بهشون تشر زد که اگه تنبیه شدند که هیچی وگرنه باید جور دیگه باز بهشون نگاه کرد .واقعاً به قدرت استدلال وتوان تخصصی این پایگاه خبری در شهرستان افتخار می کنم .

  3. بیب گفت:

    واییییی مردیم از خنده برجک زدیدا:
    و هم اینک نیز با همین روش برای جذب صدقه دست به اقدامات نسنجیده و پرخاشگرانه میزنند و اصلاً به همین منظور زندگی انگلی دارند.

  4. عباسی گفت:

    یک سوال دارم. اندر احوال معروف به ( ….. شیطان ) بود درست حدس زدم. یاد بزرگی بخیر که به هوشیاری و آگاهی نام ….. شیطان را در خور آنها دید و در سخنان سازنده و صحیحش در جمع مردم بیان کرد

  5. مجتبی گفت:

    حسن اقا اگه خوب متن را مطالعه کنی یک تحلیل از رفتار افراد هست ونشان از توان بالای نگارنده داره که خوب تونسته مطلب را جا بندازه و این تکنیک در تهیه متون تحلیلی امری فنی است البته بی مزگیش بخاطر اینکه فکر کنم شما در جریان وقایع نیستید.البته ببخشید .اگه می تونید با مزه بنویسید خوب مطرح کنید .وخودتون را محک بزنید.

  6. ضد چاپلوسی گفت:

    اون بابا که دوزاریم افتاد منظور نگارنده بوده انقدر سوژه خنده است و انقدر به جمع های خاله زنکی و خاله بازی علاقمند است که از چشمی هم رفتار و نشست و برخواست ها و حضورش در چنین جمع هایی چه در جامعه و چه در برنامه ها که خودم در چند نوبت که بودم دیدم ، دور نیست و هویدا و آشکار است که به نظرم بیشتر میشد از طنز براش استفاده کرد. شاید هم نخواستید از روی ترحم. به هر رو حرف ندارید

  7. یه آگاه گفت:

    بدبخت تو کشتی نشسته و کشتی که خودش توش نشسته را داره سوراخ میکنه . یکی نیست بهش بگه خودت هم اگر یه روزی سرت به سنگ خورد و یه نقدی انجام دادی خوبه بقیه هم همین کارا باهات بکنن.

  8. هوشنگی گفت:

    خودشیرین شهر حتما با خلع اسپانسرش ، کفگیرش خورده ته دیگ و از فرط نیاز شروع به خودشیرینی کرده. ای بابا یکی بیاد چهار قرون بهش بده ، کم خودزنی بکنه. بجنبین تا خودشا انتحار نکرده

  9. شاعر دلواپس گفت:

    ای …… من ، عشق روی تو شد نصیب من

  10. رهنما گفت:

    صدا میاد صدای نیاز میاد ،
    از روی نیاز بگیرید دستش را ،
    وگرنه این صدای بی صدا ،
    از ته چاه پر ز گناه ،
    چون وز وز زنبور مدام میاد
    آقا این شعرنو را سرودم تا بخونین ببینین استعداد شعرم اگه خوبه بهم ایمیل بزنین باز بسرایم .موضوع بدین بسرایم.
    koko_yavaretanha@yahoo.com

  11. رضا فیروزی گفت:

    بنده از اصل ماجرا خبر ندارماما گویا نویسنذه(بیان) باهنرمندی تمام ودر قالب کنایه به ….اون کفته:
    ((تای مگس عرصه سیمرغ ا نه جولانگاه توست///عرض خود می بر ی و زحمت ما مداری)) حافظ)) [عرض یعنی آبرو]

  12. ناشناس گفت:

    با سلام و تشکر از زحمات شما
    فکر میکنم جواب این آقایان سکوت باشد (همان مثال معروف که از گفتن آن معذورم)اما مردم ما خودشان خوب و بد را تشخیص می دهند و میدانند که چی کسی برای نظام دلسوزی میکند و چه کسی نان به نرخ روز میخورد سابقه کاری آنها در این سالها مشخص است
    انشاا… در رسالت خطیر خود موفق باشید

  13. خودمم. بیب گفت:

    راستش مطلبا که خدوم نمیدونم چرا یاد مطلب طنزتون افتادم که در صفحه هنر و ادبیات مورخ 3/16 با عنوان نامه ی مورد دار! چاپ شده بود. شخصیتهاش شبیه به همند.برا همین با اجازتون کپی کردم بخونید.
    مدینوید اگه خندیدید من که بیب باشما یاد نکنید.
    بخونید:
    یک گدای کچلی توو محله ی ما هست که خیلی ناقلاست! چون همیشه منتظر است آدم پولداری از راه برسد تا خیلی با احترام سرکیسه اش کند!
    اتفاقن چند وقت پیش ها یکی از همین پولدار ها آمده بود محله ی ما، جهان گردی! می گفتند پول باد آورده ای گیرش آمده، که حالی اش نیست کجا خرج کند! بنابراین شروع کرد به ریختن و پاشیدن و قِردادن، که گدای محل فهمید، ردّ بو را گرفت و رفت، تا خودش را رساند سر سفره! اول شکم را تیمار کرد بعد در گوش مسافر پولدار و گفت:
    «ای شفتالو! ای ألبالو! هالا که آدم پول خرج کنی هستی، توی روزنامه دیفاری ام برایت تبلیغات می کنم! هالا ببین!…»
    بعد عکس مسافر را گرفت و گذاشت توی روزنامه دیفاری اش…
    فردا دوباره آمد. باز شکم را صفا داد و رفت زیر چانه ی مسافرِ جوان، نیشش را باز کرد و گفت: « دیدی پرچمت را بردم بالا! هالا یک فرمایشی بکن تا همراه با پیاز داغ، بزنم توو روزنامه دیفالی!…» و چنان کرد و چنان شد. و دوباره! و دوباره! که از قدیم گفته اند: یک بار فایده نداره! و روز به روز سر سفره ی توریست، شکمش وَر آمد و سبیلش لای لُپ های سُرخش فرو رفت، تا این که بلاخره کمچه ته دیگ خورد و حضرت مسافر از محله جمع کرد رفت!
    این طور شد که گدای محله دهانش باز ماند و یک کم به آفتابه ی تو حیاط نگاه کرد. بعد انگار چیزی یادش آمده باشد، دوید رفت سر روزنامه دیواری و با چشم گریان مطلبی نوشت که دل آدم کباب می شود. [شما را به خدا بخوانید ببینید چه خط خوانایی هم دارد!]
    بسمیه تعالا ( نامه ی مورد دار!)
    «محله ی ما در غم از دست دادن یکی از پولدار ترین، خوش سفره طرین، انعام بده ترین، صیبیل چرب کن طرین و بریظ – بپاش ترین مسافر های عصر خودش، از زمان اتابکانِ فارس تا اول انقلاب مشروطه را… مغموم باشند!!! بنا براین اهالی با استعداد محل، این ذایعه را جبران خلیل جبران ×÷+ و شکمشان به غار و غور بوده باشد! توریست محله ی ما، این پول خرج کنِ با تغوا واین جوان درازِ کشمِشی، إنقدر ناگهانی بار و بندیل را بست که اردک های محله دیگر تخم مرغ نمی گضارند!!× توتوها دیگر ابوعتا نمی خوانند^^ و گاوهای با حوصله، یک ریض می گویند: ماااغ! ماااغ! یعنی حسنک کجایی؟! ۵×۲=۸۱″|:>أء؟{}\)( () )(/*-+ از زمان حمله ی اسکندر تا حالا کسی همچین طوریستی ندیده که بیاید و با پول خود درخت بخشندگی را آبیاری کند@ و همه را مستفیذ بود! هالا خدایا بدون او چه کنیم؟! خودت راست به کار بیاور! یا حضرت پیش نظر!! خودت ب *خخ_+آـ جانم آمد بالا!»
    می بینید! پُر از غلط املایی! این را نوشته و «فَضربوهُ علَی الجِدار!» یعنی کوبانده بر دیوار! بعد هم برای رد گم کنی زیرش نوشته: «نامه ای از یک شهروند لاغر!!»
    شما را به خدا ببینید! آخر بگو کیست که تو را نشناسد، آدم قد کوتاهِ نود کیلویی!! با آن موهای دوطرف کلّه ات تابلو است که لای بوته ها قایم شده ای! پس لطفن این قدر وول نخور، و خودت مثل بچه ی آدم بیا بیرون، بلا گرفته!
    منتقد عَصَبی

    این قسمتش منا کشته:
    آخر بگو کیست که تو را نشناسد، آدم قد کوتاهِ نود کیلویی!! با آن موهای دوطرف کلّه ات تابلو است که لای بوته ها قایم شده ای! پس لطفن این قدر وول نخور، و خودت مثل بچه ی آدم بیا بیرون، بلا گرفته!
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخ….

  14. ناشناس گفت:

    واقعاکه ؟! بابا توخوبی ، تو بشین جلو!
    رسالت خبرنگاری هتک حرمت وآبروی دیگران نیست،این ایرادات به خودشما،تیمتون وحامیانتان نیزوارده !

  15. سجاد گفت:

    برادر ناشناس با توجه به اینکه متوجه منظور نویسنده شدم و خودم نیز خواننده همه نشریات هستم و از سر علاقه در دوره ای درباره اکثر رسانه ها تحقیق کردم و شناخت پیدا نمودم باید عرض کنم شما بهتر است بروید رسالت خبرنگاری را به آن دسته همپالگی هایتان که برای چندغاز آگهی و رپرتاژ به مدح و ثنا برای آن مدیر میپردازند گوشزد کنید ، همانها که در هر صفحه نشریه شان زیر صد غلط املایی و چند ده اشتباه نوشتاری و دستوری ادبیات فارسی نیست. آنهایی که یک شبه از روی آشنایی با صاحب رسانه و یا سفارش فلان اقوام مدیرشان یک شبه خبرنگار شدند. آنها که حتی فاقد دیپلم هستند و …. ایکاش در شهرستان برخی صاحبان و سرپرستان رسانه ها بجای توجه به تعداد خبر به جای کیفیت خبر و یا چاپ پی در پی ولی بی محتوا و پر از مجیزه گویی و چاپلوسی سعی میکردند از نیروهای تحصیلکرده و دلسوز و به دور از تندروی های جناحی استفاده کنند.
    یادمان نرفته مطالبی را که در رسانه ای در حمایت از سران فتنه و اطرافیانشان چاپ میشد .

  16. داش رسول گفت:

    آقا من که خودم از نشریات فقط بیان و یک نشریه دیگر که ویژه شهرستانه را میخونم و هر سه پایگاه خبری شهرستان را هم میخونم. خداییش خوبن ، مدیراشم میشناسم دلسوزن و تحصیلکرده. خدا نگهدارشون باشه

  17. آرش عاشق کمانگیر گفت:

    باسلام برشما. خسته نباشید. از خداوند سلامتی و پایداری شما را خواستارم و در یک کلام میگویم سعی کنید حبیب خدا باشید و نه حبیب آز و طمع و خدعه و فتنه . دوست خدا باشید و او را یاد کنید در هر دقیقه و ساعت .

  18. اشراقی گفت:

    آقای ناشناس کار طنز و یک کار حرفه ایست به نظر منم برخی افراد کوچک را نباید دید و به چشم آورد ولی فکر کنم این حرکات زشت را این آقایون به اصطلاح …اصلاح…..شروع کرده و با اقدامات زشت وبسیابسیار بچه گانه در فضای رسانه ای شروع کردند و من فکر میکنم لازم بود همین تیم و حامیانشون قدرتشون را نشون بدهند و انهم در قالب ادب وکارحرفه ای وبا قدرت استدلال نه تخریب کردن .منکه کیف کردم .

  19. 100رای گفت:

    بررسی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دیدگاه شما

تبلیغات