«همراه با صاحبدلان»
فیّاض تو را لاف حرامست هنوز
طرز سخن تو ناتمام است هنوز
شعر تو چو میوه ای که نو رَس باشد
رنگین شده است لیک خام است هنوز
همان گونه که در بیشتر مقالات شمارههای پیشین نشریه عرض کرده ام، هدفم از معرفی شعرایی از این دست به دو دلیل میباشد؛ اول آن که به نحوی هر قدر هم اندک در ادبیات این مرز و بوم تاثیرگذار بوده اند؛ دلیل دوم آنکه در غبار فراموشی پنهان مانده اند در حالی که ارزش شناخت و معرفی را دارند از آن رو که شناخت آنان نکات قابل تاملی را در ذهن، تداعی میکند. و اکنون یکی از چهرههای غریب و مهجور و از سویی قابل طرح و معرفی، همان طور که نام شریفش در نخستین واژه ی رباعی صدر مقاله آمده «فیاض لاهیجی قمی» میباشد.
خضوع و خاکساری شاعر در رباعی بالا، شاخصه ای ممتاز از روح پاک و پالوده از غرور و خودخواهی سراینده است؛ نکته ای که میتواند به عنوان یک الگو، مورد عنایت همه ی طبقات به ویژه هنرمندان جوان و شاعران نوپا باشد.
باری نام شریف او به طور کامل «ملا عبدالرّزاق علی لاهیجی قمی» است متخلص به «فیاض» و از حکمای متشرّع و متکلّم و فاضل و ادیب و شاعری محقِق، و از مشهورترین علمای عصر صفویه است که زادگاهش لاهیجان بوده ولی چون در ابتدای عمر، به قم آمده
و در آن جا رحل اقامت افکنده، به قمیمشهور گردیده است.
او در فلسفه و حکمت، شاگرد «صدرالمتألِّهین ملاصدرای شیرازی» بوده و همچون «فیض کاشانی» افتخار دامادی استادش را پیدا کرده و از سوی استادش به فیّاض ملقب شده است.
فیاض از حکما و متکلمین امامیّه و صوفی مشرب است و تبحُّرش در علوم عقلی است. فیاض، سال ها در قم به تربیت شاگردان بسیاری از جمله فرزند خلفش، میرزا حسن و نیز حکیم قاضی سعید قمی، مشغول بوده است. این شاعر عارف مسلم به قول «روضات الجنات» و مولف «شمس التواریخ» و بنا بر قول «ریحانهُ الاَدب» به سال 1072 هجری در قم وفات یافت که قولی صحیح به نظر میرسد و در همان جا مدفون گشته است.
آثار عمده ی این شاعر متکلم عبارتند از:
1) گوهر مراد 2) سرمایه ی ایمان 3) شوارح الالهام 4) کلیات طیّبه 5) حدوث العالم (در فلسفه و در شرح و تفسیر هیاکل النّور سهروردی در حکمت اشراق)
علاوه بر آثار نام برده از فیاض دیوان شعری به فارسی برجاست که با مقدمه ی ابوالحسن پروین پریشان زاده، چاپ گردیده است.
عصر و سبک شاعر به طور کلی همان هنر و ادبیات عصر صفوی است که پیرامون مسایل دینی و شرعی دور میزند لذا شعر فیاض، رنگ و بوی شعر شعرای زمان و عصر خود را داراست و چون از عنصر تصوف و عرفان برخوردار است، سرودههایش در برخی موارد او را از هم عصرانش متمایز میکند.
به این دو بیت عنایت فرمایید:
-شش جهت1 را در زدم جز حلقه کس بر در نبود
نُه صدف را سینه کردم، چاک یک گوهر نبود
-ما فیض کعبه از ره میخانه برده ایم
سرخطّ مشرب از خط پیمانه برده ایم
سبک فیاض همان سبک هندی ست. اما نه آن هندی مُغلَق با مضامین پیچیده که بیشتر هم عصرانش داشتند بلکه هندی ملایم که ذوق را آزرده و ملول نمیکند.
و اما به استناد مقدمه ی دیوانش و تاریخ ادبیات ایران، اشعار او در مرتبه ی کامل و سرشار از فصاحت و بلاغت و آیین سخنوری نیست و این امری ست که از اشعار او هم استنباط میشود.
باری در مورد شاعر و فیلسوف و عارف و ادیب، به همین مقدار بسنده میکنم. و با درج دو رباعی از او، به مخاطبان ارجمندمان تا مجالی دیگر اجالتا بدرود میگویم.
فیاض زِ عقل، سر به مستی بر کُن
این ره بگذار و راه دیگر سر کن
یک عمر زِ زهد کلّه خشکی دیدی
یک دم زِ میِ عشق دِماغی تر کن!
عشق است مِی ای که ساقی اش عرفان است
بی دست و پیاله دل به دل گردان است
فیاض به درد عشق خو کن کاین درد
درمان هزار درد بی درمان است.
منبع: مقدمه ی دیوان تاریخ دکتر صفا
1)شش جهت: که معروف به جهات ستّه میباشد، عبارتند از؛ چپ، راست، بالا، پایین، جلو و عقب. این مورد در دیوان اکثر شاعران پیش از او آمده است از جمله ص 132 دیوان عطار:
(از عالم عشق تو سر مویی/ در شش جهت مکان نمیگنجد)
به قلم استاد قاسم اشراقی عضو انجمن ادبی فانوس
تا نوشته ای دیگر خدایتان نگاهبان باد!