پایان غم انگیز اولین مأموریت 2
مأموریت ما 26/10/60 شروع و 26/1/61 تمام می شد . روز 25 فروردین 1361 عراق آتش تهیه سنگینی را روی مواضع ما اجراء کرد .شدت آتش دشمن به حدی بود که به هیچ وجه از سنگر نمی توانستیم خارج شویم . عراق این آتش را شب حمله به تنگه چزابه نیز اجرا کرده بود طوری که خاکریزی با چند متر ارتفاع را صاف کرده بود .
به جز نگهبانها که روی تپه نگهبانی می دادند همه توی سنگر دسته جمعی بودیم . چندین خمپاره و توپ کنار سنگرمان به زمین خورد .مدت نگهبانی 2 ساعته بود و هر دوساعت نگهبانها عوض می شدند . به علت رملی بودن منطقه و عدم جاده مناسب ماشین پشتیبانی تا یک کیلومتری خط بیشتر نمی توانست بیاید ، آن هم فقط ظهرها ساعت 12 می آمد و آذوقه 24 ساعته را توزیع می کرد .به همین خاطر هر روز دو نفر موظف بودند تا این یک کیلومتر را پیاده بروند . یک نفر غذا را می آورد و یک نفر هم دو تا بیست لیتری آب .آن روز نوبت آقای ناصرعلی سیفی و محمود بقائی بود . در حالیکه این دو نفر ساعت 12 الی 2 بعدازظهر نگهبان بودند ساعت 10 الی 12 نیز نوبت نگهبانی من و دوستم علی جان ظاهری بود ،محمود بقائی به ما پیشنهاد داد که چون امروز نوبت آوردن غذا توسط آنها است و از طرفی در آن ساعت نوبت نگهبانی آنها است ، نوبت نگهبانی هایمان را عوض کنیم .قرارشد من و دوستم ساعت 12 الی 2 بعدازظهر و آنها ساعت 10 الی 12سر پستشان بروند. پست هایمان را عوض کردیم . (1)
پی نوشت:
1-در جبهه همه سعی می کردند وظایف خویش را به نحو احسن انجام دهند .روحیه ایثار و فداکاری در میان رزمندگان اسلام موج می زد و همین روح ایثار و فداکاری موجب فتح و پیروزی های بزرگ و شکست دشمن بعثی می شد.بر سر واکس زدن پوتین رزمندگان ، شستن ظروف ، کندن سنگر و رعایت بیت المال و…
همیشه ترافیک و گوی سبقت به پا می شد .یاد قصه فداکاری آن شهید نوجوان بسیجی افتادم که هنگام عبور از میدان مین پوتین هایش را از پایش درآورده بود و پابرهنه روی مین رفته و شهید شده بود . وقتی از او پرسیده بودند که چرا پوتین هایت را درآوردی ، گفته بود آخر این پوتین ها نو هستند ، تازه آن را از تدارکات تحویل گرفته ام من که شهید می شوم و این پوتین نو و از اموال بیت المال است حیف است که از بین برود ، یک نفر دیگر بعد از من می تواند از این پوتین ها استفاده کند . آن بسیجی اقتدا به مولایش علی (ع) کرده بود آنگاه که برای طلحه و زبیر چراغ دیگری روشن کرد و چراغ بیت المال را خاموش نمودو در جواب اعتراض آن دو گفت:
تا حالا برای بیت المال کار می کردم و چراغ بیت المال روشن بود ، حالاکه شما آمده اید و کار شخصی دارید با چراغ خودم اتاق را روشن و سوال شما را جواب می دهم. آری ما مرهون و مدیون خون انسانهایی با این قداست هستیم
نوشته آزاده دفاع مقدّس
محمّدرضا آقامحمّدی