«من نامه» و مناسبت های منطقی!
بسم ا… الرحمن الرحیم
من مُنکر این نیستم که «مناسبت ها» نقطه های عطف تاریخی هستند که چیزهایی را به یاد ما می آورند. دُرست مثل چراغ هایی که در جنگل، راه را به ما نشان می دهند. و نه مثل تکّه های نان که بدتر آدم را گُم و گور می کنند! چون اگر من مسافر جنگل باشم، حتمن یک سنجابی – چیزی دنبالم می آید و همه ی نان ها را می خورَد!
من منکر این نیستم که «زمان»با مناسبت هاست که نورافشانی می شود، «تقویم» با مناسبت هاست که تزئین می شود، «سررسید» با مناسبت است که در گیشه ها قیمت پیدا می کند و فصل ها با مناسبت است که از حالت بَدَوی و وحشی خود بیرون می آیند و شکل معقول تری پیدا می کنند و هزاران هزار چیز دیگر…
یعنی اگر بخواهم خیلی شُسته – رُفته منظورم را برسانم، باید بگویم که مناسبت ها غم و شادی را به کانون زندگی بر می گردانند، غرور را باز آفرینی می کنند، بهانه های با هم بودن را به ما هدیه می دهند و خلاصه هماهنگی هایی ایجاد می کنند که نپرس و صدها چیز دیگر…
و اگر قرار باشد یک کمی هِگِل وار به قضیه نگاه کنم باید از روی صندلی بلند شَوَم و بگویم؛ تاریخ بدون مناسبت ها تاریک است و تقویم بدون مناسبت ها خالی به نظر می رسد و شما بگویید تاریخِ تاریک و تقویمِ تهی به چه درد می خورَد، جز این که به دریای آتلانتیک پرتاب شود؟!
و من منکر هیچ کدام از این ها و ده ها چیزِ دیگر نیستم و اذعان می کنم که مناسبت ها بسیار چیزهای خوبی هستند و غیره.
امّا امّا، همه می دانند که من از مناسبت ها خوشم نمی آید و منظورم از «همه» چند تا دوست عزیزی است که من را می شناسند و دشمنان دیگر! به این ترتیب آن ها می دانند که من با مناسبت ها میانه ی خوبی ندارم.
و علتش هم این نیست که از تمام محاسنی که در بالا گفتم بَدم بیاید. نه. علتش این است که زندگی بر اساس قالب های تکراری برایم مفهوم نیست! یعنی حالا «قالب» هیچّی، ربط «زندگی» با «تکرار» را نمی فهمم! و این تقصیر سلیقه ی من است. چون من زندگی را برای این دوست دارم که بتوانم آن را بسازم، آن طور که دلم می خواهد، نه زندگی من را بسازد، با مناسبت های دست و پا گیرش!
در واقع تقویم گرایی و تنظیم امور بر اساس سالروز حوادث و اتفاق ها چیزی ست که همیشه از آن فرار کرده ام و اعتقاد دارم همه باید از آن فرار کنند تا راه شان به سوی افق های تازه ی آینده هموار تر شود. در غیر این صورت در چاله چوله ی مناسبت ها گیر می افتند و تو چه می دانی در چاله چوله ی مناسبت ها گیر افتادن چگونه است؟؟
مثلن یک مدیر یا کارمندانی را به یاد بیاورید که به جای پرداختن به کار های بر زمین مانده، مجبورند مناسبتی را به جا بیاورند یا در مراسم بزرگ داشت یا کوچک داشت کسی یا چیزی حضور به هم رسانند در حالی که کار، هنوز روی زمین مانده است و ناگهان دارد چه زود دیر می شود! و آنها هنوز دارند حضور به هم می رسانند و … حالا از آن مدیر یا کارمندان چی باقی می ماند جز یک حضور تندیس وار و تأیید کننده؟ در حالی که مدیر باید بیندیشد، مشورت کند، برنامه بریزد، کار کند و کار کند و از تمام فرصت های پیش روی سازمانش – تهدید ها پیش کش- استفاده کند تا خدا و خلق خدا را از او خوش بیاید. آن وقت برای او به جای یک روز، هر روز عید است و هر روز عاشورا است و همه جا صحنه ی کوشش و جهاد است. که خدا خودش گفته « کلُّ یَومٍ هُوَ فی شان» و ما خودمان با همین گوش ها شنیدیم و…
حالا که چیز های زیادی در مذمّت مناسبت های پُر هزینه و مناسبتی زیستن – آن هم با ذکر مثال – گفتم، در حالی که دو سطر بالاترَش داشتم از خیلی خوب بودن مناسبت ها سخن می ساختم، شاید با خودتان بگویید یارو دیوانه است و دارد تناقض می گوید… اما من در جواب شما خیلی مؤدبانه می گویم: من هنوز هم به مفید بودن مناسبت ها معتقدم. و می دانم مناسبتی کار کردن یک جاهایی هم بد نیست. البته فقط یک جاهایی، نه همه جا! مثلن همین صفحه ی «هنر و ادبیات» این دفعه بیشترَش مناسبتی است! و شاید فکر کنید این از طنز های روزگار است. در حالی که این طور نیست؛ چون من برای این مناسبتی کار کردن دلایل منطقی خودم را دارم و این دلایل دو تا است:
دلیل اوّل: زحمت دوستان ادیب و هنرمند انجمن است که در این روز ها و به خاطر این روزها قلم زده اند و حیف است که این کارهای خوب به ماه و سال دیگری موکول شود و لطف خودش را از دست بدهد.
و دلیل دوم: ذایقه ی مخاطب است که دوست دارد مثلن شعر بهاری را در بهار و زندگی نامه ی عطار را در روز بزرگداشت عطار بخواند و نه روز بزرگداشت باباطاهر! که هر چیزی به جای خویش نیکوست.
پس، بعدِ این همه گلو آستر کردن های مُزمِن نتیجه می گیریم که مناسبتی کار کردن چیز خوبی نیست مگر این که دو تا دلیل منطقی داشته باشد!
علی رضا طاهری نیا
مدیر بخش هنر و ادبیات
کد خبر : 23398 و در روز چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت ۰۸:۱۲:۱۶