ارمغان بهار
با نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد
از ورق گردانیِ لیل و نهار اندیشه کن
«صائب تبریزی»
سالی با تمام فراز و فرودهایش پایان یافت و سالی نو آغاز شد.
فراز این تحویل و تحوّل، اتمام عمر سالی به آخر رسیده بود و آغاز حیات سالی نو. و چه عبرت و هشداری در این رفت و آمد بود البته اگر اندیشه ای نکته یاب باشد. به همین بهانه بهتر دیدم در اولین شماره ی نشریه بیان سال جدید، شعری را که هنگام تحویل سال ۱۳۷۸ سروده بودم به نظر مخاطبان ارجمندی که مرا شرمنده ی الطاف خودشان ساخته و می سازند برسانم. و تصور می کنم پیام این شعر می تواند خط مشیِ زندگی خودِ بنده ی کمترین و دوستداران این گونه کارها باشد که دوستی را محدود به مناسبت های خاص نکنیم و وفاق و محبت را در حق همدیگر همیشه روا بداریم « که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم.»
«ارمغان بهار»
سال نو گشت و چه خوش خانه تکانی کردیم
با دلی پیر، عجب شوقِ جوانی کردیم
خنده زد غنچه به سرشاخه ی گل های چمن
من و ما از تَهِ دل، غنج نهانی کردیم
دل به هم داده و با اُلفَت و گرمی کمَکی
مهر ورزی و صفا، مزّه پرانی کردیم
اشک شادی ز رخِ خسته ی هم با کف دست
بستُردیم و دمی چرب زبانی کردیم
یاد ایّام خوشِ رفته و یاران نظری
تا به پایانه ی این عالم فانی کردیم
با تَفاُل غزلی ناب ز حافظ خواندیم
رندی و مستی از آن قافیه رانی کردیم
جام بر جام زدیم و به صفایی که نبود
چشم در چشم، اشارات چنانی کردیم
باده ی جام زمان، زهر جنون بود ولی
سهل خوردیم و پیَش دُرد کشانی کردیم
شادمان از گذر عمر و بهاری بی روح
غافل از دور فلک سورچرانی کردیم
لیکن افسوس که در دل نه چنان بود که بود
کرده ای منطبق حالِ زمانی کردیم
هر چه بد بود به هم کرده و انگار که چون
شب و تاریک دلی، عقد و تبانی کردیم
همچو چوپان ذلیلی که دهد گله به گرگ
بهر هم بی رمق و خواب، شبانی کردیم
حیف! این نکته نپرسید و نگفتیم به کس
که چه شد سرو قد خویش کمانی کردیم؟
سال تحویل شد و عشق فرو خفت و بمرد
گوئیا زیرِ لبی مرثیه خوانی کردیم
لحظه ها زیر سُم اسب زمان جان می داد
ما سوار و ز پیَش اسب دوانی کردیم
کاش ای خالق عشق بشری از سرِ ما
نرود آنچه که تفسیر عیانی کردیم
«قاسمِ» میکده ی عشق بگو با تکرار
هر چه کردیم نه بر خطّ معانی کردیم
بلکه احساس زمان بود و فرو ریخت ز دل
آنچه ابراز، ز دنیای روانی کردیم
یادمان کاش بماند که کنار هم و خوش
وقت تحویل زمان، مهر فشانی کردیم
زندگی جای تامل بُوَد و هر دَمِ آن
خود بدانیم دل و سینه تکانی کردیم.
با آرزوی سالی پر از تندرستی و امید و شادمانی!
کاری از استاد قاسم اشراقی عضو انجمن فانوس
کد خبر : 23346 و در روز سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت ۱۱:۱۰:۳۴