چه کسی سگ ها را به پیک نیک می بَرَد؟! « طــــنـز »
چندی پیش یکی از مسئولان، از سگ های ولگرد دفاعی کرد که وقتی خبرش به گوش سگ ها رسید از خوشحالی تا صبح نگذاشتند بخوابیم، بس که واق واق کردند!
به گزارش واحد مرکزی دِ حَق…، عنایت ا… این مسئول مهربان و معطّر، در جواب خبرنگار که پرسید چرا سگ های ولگرد را جمع آوری نمی کنید؟ خندید و گفت: سگ ها مگر عوارض نوسازی هستند که جمع آوری بکنیم؟؟
و ادامه داد؛ عجیب است! چه کسی تا حالا دیده که یک مقام مسئول کفش وَربکشد و بیفتد دنبال سگ!؟ آن هم فقط به جرم این که سگ بیچاره گرسنه و هار بوده و دوتا لقمه عصرانه از رانِ عزیزان همشهری کَنده!!
خبرنگار واحد مرکزی دِ حَق… پرسید؛ پس نمی خواهید کَلک سگ های «بولداگ» و «دوبِرمَن» را بکنید که با چشم های زرد و حریص شان این قدر دنبال رانِ عزیزان همشهری نباشند!؟
عنایت ا… این مسئولِ کوشا و دونا، دستش را روی قلبش گذاشت و تصریح کرد؛ خدا همه ی ما را ببخشد و به دور دهم مجلس رهنمون سازَد! سگ ها را بکشیم؟ انصافتان کجا رفته؟ سگ ها زندگی ندارند؟ خورد و خوراک ندارند؟ شادی و نشاط نمی خواهند؟!
سپس افزود؛ شهر زیبا نیست؟ سگ ها حق ندارند از الِمان ها و مبلمان شهر استفاده کنند؟ از زباله ها لذت ببرند؟ در جوی و جَر بخوابند؟ زیر پُل ها میتینگ برگزار کنند و شبِ عیدی در کنار خانواده شان باشند؟!
تازه برادرانِ شغال چه می شوند؟ آیا سگ های زرد نباید با آن ها معاشرت کنند؟! با هم به خانه ی فقرا سر بزنند؟ مرغ ها را دعوت کنند؟ و با خود به مهمانی های بهاری ببرند؟! هان؟ بهتر نیست این طور؟! « پس به خاطر خدا دیگر حرف نزنید و از خجالت آن چه گفتید سُرخ شوید!»
بعد بلند شد. دو دور کامل دور اتاق چرخید تا رسید به مجسمه ی گوزن های عُریان! عینکش را برداشت. دستی به سر و گوشِ گوزن ها کشید و اندیشید؛ «اگر یکی از آن بولداگ ها داشتم، هر شب بهش “گوشت کوبیده و ماست موسیرِ مونده” می دادم تا حالش جا بیاید!» و با صدای بلند گفت؛
چه کسی می گوید
گربه حیوان قشنگی است، «دوبرمن» زشت است؟
و چرا در قفس هیچ کسی «بولداگ» نیست؟
«گلپاییگان» چه کم از «مکزیکو سی تی» دارد؟
که نباید توی هر خانه دوتا سگ باشد؟!
چشم ها را باید شُست
فکر اجلاس دهم باید کرد!
…
خبرنگار گفت؛ ببخشید جناب پاولُف کوئیلوف! لطفن شعر را تحریف مَساز و موضوع اصلی را گم مَکن! شاعر این شعر آدم سیاسی نبود که شما شعرش را به سیاست می چسبانی! امروز موقع این حرف ها نیست! مگر بزرگان نگفته اند برای کارهای انتخاباتیِ مجلس یک کمی زود است الآن؟
عنایت ا… این مسئول چشم بادامی، نگاهِ مشکوکی به کلّه ی کچلِ خبرنگار کرد! و سعی کرد آن صدای جیغ مونندش را روی خبرنگار پیاده کند؛ مگر چی گفتم من؟ می خواهی آبرو ریزی کنی!؟ می خواهی نان را ببرّی؟ می خواهی از آزادی «بیان» استفاده کنی!؟ من کی گفتم مجلس؟؟ من گفتم اجلاس دهم، بی چاره!!
«هِی من احترام نیگر می دارم!» حالا که اینطور شد دستور می دهم وسط همین شهر، یک پارک صحرایی برای سگ ها بسازند، تا جان تو و عزیزان مخالف در بیاید و دیگر دهنتان را مثل پلیکان باز نکنید! که من آدمِ مقتدری هستم! که من power politics هستم!که من دارم ادامه تحصیل می دهم! که من با شخصیت اصلی هستم! که من حیوانات را بسیار دوست می دارم!…
به گزارش واحد مرکزی دِ حَق…، این مسئوول که اساسن آدم اقتدار گرایی ست – برعکس این که فکر می کند خیلی دموکرات است – بعد از مشاجرات لفظی، خبرنگار را با تی پا، از دفتر به محوطه، از محوطه به خیابان، و از خیابان به مسجد، هدایت کرد! بعد کُتش را درآورد و کلنگ «پارک حمایت از سگ های بی سرپرست» را وسط خیابان به زمین کوفید! و رفت تا چه کند و چه نکند! خدا به داد گربه های انباری برسد!
خبرنگار واحد مرکزیِ دِ حق با کی ست؟؛ چوپان راستگو