خود را یک بسیجی میدانم/ حاج قاسم یک مکتب فکری است
آقای دکتر خرازی، مردم شما را به عنوان یک دیپلمات میشناسند، اما در سال گذشته خیلیها خرازی را با متنها و یادداشتهایی که دربارهٔ سردار سلیمانی مینوشتی، میشناسند. این موضوع ریشهاش کجا ست و چرا سردار سلیمانی؟
من قبل از اینکه خودم را دیپلمات یا سیاست مدار داخلی و یا کنشگر سیاسی بدانم خودم را یک بسیجی میدانم و بهترین دوران زندگی خودم را دوران حماسه دفاع مقدس میدانم و به آن افتخار میکنم و بهترین دوستان من نیز متعلق به همان دوران دفاع مقدس هستند. وقتی که به عقبهٔ تاریخ نگاه میکنیم میبینیم که فضیلتهایی که در دوران دفاع مقدس رخ داد زیر بنای اندیشه و عاطفه و اخلاق و حماسه را این دوران ساخت. این جریان در درون خودش فضیلتهای فراوانی دارد و معمارانی نیز داشته است. کسانی که مظهر وحدت و صبر و شکیبایی و سمبل انسانیت و اسوهٔ اخلاق بودهاند. قاسم سلیمانی یکی از آن هاست. قاسم سلیمانی پرورش یافتهٔ دانشگاه هاروارد وام آی تی و یا حوزهٔ علمیه قم و نجف نیست. اما او یک جهان در درونش علم، معرفت، انسانیت، اخلاق و شکوه و بزرگواری هست. از نظر من قاسم سلیمانی یک مکتب فکری ست. او یک ژنرال بینظیر در سطح جهان است که اسمش برای آزادگان جهان امید و برای استعمار گران و صهیونیزم و کسانی که در درون امت اسلامی مانند داعش و جبهه النصر و القاعده و طالبان، مظهر انحرافاند، ترس و دلهره خلق میکند.
چه شده که شما فکر میکنید قاسم سلیمانی یک مکتب فکری ست؟
ما افراد مبارز و مجاهد در راه خدا که دارای استراتژی و تفکراند کم نداشتیم. اما قاسم با آنها یک تفاوت دارد. این را باید در فضیلت و اخلاق و شرف و انسانیت قاسم دنبال کرد. او یک مکتب فکری ست و امروز در تمام سرحدات حهان اسلام، نام او با عزت اسلام و ایران پیوند خورده است. کسی از درون اسلام و امت اسلامی بیرون میآید و سمبل و اسطوره و اسوه میشود. اگر بخواهیم از اسطورگی و اسوه گی بگوییم، قاسم شانیت و وجاهت هر دو منظر را دارد. اسطوره ست به دلیل ماندگاریاش در تاریخ و اسوه ست به این خاطر که نمونه است و میتواند سمبل باشد. عکس گرفتن با قاسم سلیمانی افتخار است. هم نفسی و دوستی و مراودت با سردار سلیمانی افتخار است.
چرا؟
به این دلیل که او بازیگر نیست. شفاف است. قاسم زلالی مردم کویر در چهرهاش مشخص است ودر رفاقت با او نمیتوان پیچیدگی دید. اگر بخواهیم قاسم را ارزیابی کنیم ما با سه قاسم سلیمانی روبرو هستیم. یک قاسم سلیمانی رزمنده و جنگنده در قامت جهانی که دست بسیاری از ژنرالهای دنیا که دورههای عالی نظامی را دیدهاند بسته است. دیگر اینکه با یک قاسم سلیمانی به عنوان نماد ملی ایرانی-اسلامی که سمبل افتخار دنیای اسلام است، روبرو هستیم. و دیگر اینکه یک قاسم به عنوان یک دوست و رفیق داریم که در این زمینه هم مانند دو مورد قبل فوق العاده ست. قاسم رودخانهٔ فضیلت نیست، سرچشمه فضیلت است و آنجا که چشمه میجوشد یکرنگی و زلالی و شفافی وجود دارد.
به گذشته که نگاه میکنیم میبینیم قاسمی که فرمانده گردان بوده و مجروح شده و فراری بود، به این دلیل که پزشک منافقین، میخواست او را در مشهدبکشد، تا قاسم امروز هیچ فرقی نکرده است. گویی او یک مسئولیت در قبال دوستانش حس میکند و به همین دلیل قابل مقایسه با کسی نیست.
انسانها به دو شکل زندگی میکنند. مردم مشرق زمین با قلبشان و مردم مغرب زمین با مغزشان زندگی میکنند. او تمام مراتب تصمیم گیری و دولت مردی و مبارزاتیاش روی عقل است واما در میدان دوستیها و روابط با اطرافیانش با قلبش زندگی میکند. و این انتقال زندگی با عقل و زندگی با قلب بسیار دشوار است.
ارتباط بین شما و آقای سلیمانی چگونه شکل گرفت که امروز از شما به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به ایشان نام میبرند؟
قاسم محبتش به من فراوان است و همیشه محبتش شامل حال من شده است. دردوران سختیها، بیماریها، تلخیها، گرفتاریها، شادیها و غمها همیشه در کنارم بوده است. او رفیق روزگار سخت من است. در رفاقتش خرده شیشه نیست.
از لحاظ فکری چه قدر به هم نزدیکید؟
اردوگاه فکری قاسم تاثیری بر رفاقتش ندارد. او یک معیار دارد و آن هم خط امام و رهبری و پذیرش مبانی انقلاب است و اگر غیر از این را در جایی ببیند خودش را کنار میکشد. گروهای سیاسی او را میخواهند به خودشان منتصب کنند اما او اهل این بازیها نیست و معیار انسانی برای خود دارد. معیار او فقط همان خط امام و رهبری ست. عده زیادی از اصلاح طلبان هستند که نظام را قبول دارند و معیاری انسانی برای خود دارند. قاسم انسان آزاده ایست و این ازادگی باعث شده برایش مهم نباشد که دوستانش اصلاح طلب هستند یا اصولگرا.
شیمون پرز با عبارت «خاور میانه روی دست سلیمانی میچرخد» از او یاد میکند و از سویی چند وقت پیش از او با عنوان «الهه انتقام» یاد کرده بودند. به نظر شما هدف از یه کار بردن این تغابیر خوب و بد در بارهی سردار سلیمانی چیست؟
دشمن همیشه میخواهد سعی کند که نمادها و اسطورههای مخالف خود را بد معرفی کند. از همین رو تعریف و یا تکذیب دشمن نباید معیار گفتوگوی ما باشد. اما ما میتوانیم از سردار سلیمانی یک تعریف داشته باشیم. سلیمانی قدرت بازدارندگی نه تنها ایران، بلکه جبهه اسلام را افزایش داده است. در هر جا که دنیای اسلام یک جبهه با کفر و نفاق دارد، سلیمانی و تفکرش آنجا حضور دارد. قاسم سلیمانی و تفکرش باعث شده است قدرت بازدارندگی جبهه اسلام تقویت شود. این شعار نیست و یک حقیقت است. رهبری، رییس جمهور، وزیر امور خارجه به قدرت تفکر او اعتقاد دارند. دشمن هم به قدرت او اعتقاد پیدا کرده است به این موضوع اعتراف میکند.
اوباما میگوید درست است که سلیمانی دشمن من است ولی من برای او احترام قائلم. جان کری وزیر امور خارجه آمریکا گفته است که من دوست دارم سلیمانی را ببینم. چه دلیلی باید وجود داشته باشد که رهبران ابرقدرت دنیا اینگونه در بارهٔ او سخن بگویند؟
جون او تکثیر شده است. امروز دیگر قاسم سلیمانی یک نفر نیست. امروز قاسم سلیمانی یک مکتب فکری شده است و هزاران قاسم از او تکثیر شده است. مردم در ماجرای شیخ حسن جوری در سربداران همه گفتند ما حسن جوری هستیم. سلیمانی هم امروز تکثیر شده است. امریکا و غرب هم این قدرت را دیدهاند. غرب دیده است که کسی علی رغم همهٔ مخالفتها و سختیها، قدرت بازدارندگی به وجود آورده است. شما وضع امروز ایران را میبینید. شش سال پیش کنگره آمریکا، لایحهٔ تغییر حاکمیت و قدرت سیاسی در نظام ایران را ارائه میدهد. حال چه میشود که چهارسال تمام، همهٔ قدرتهای جهان میخواهند سوریه سقوط کند اما نمیتوانند. چه میشود که حزب الله در لبنان پیروز میشود، چه میشود که حماس پرچمدار مقاومت در سرزمین اشغالی میشود. چه میشود که در یمن و عراق و افغانستان افراطیون نمیتوانند موفق شوند؟ دلیلش این است که قاسم سلیمانی امروز هزاران نفر است و نه یک نفر وامروز سلیمانیزم و یا قاسمیزم به وجود آمده است
آقای دکتر، ایران امروز در صحنهٔ بین الملل در دو حوزه فعال است، در فضای خاور میانه درگیر مبارزه با افراطیگری ست و از سویی دیپلماتهای ایرانی در میدان مذاکرات با قدرتهای جهانیی صحبت از گفتوگو میکنند. این دو روش با یکدیگر متفاوت است. آیا این دو جبهه مکمل یکدیگرند؟
همگرایی و هم افزایی قدرت نرم و سخت در تامین امنیت و منافع ملی اینجا تعمیم پیدا میکند. الزاما قدرت بازدارندگی از قدرت نرم ساطع نمیشود. قدرت بازدارندگی یک کشور در جایی هم منوط بر این میشود که آن کشور بتواند به شکل سخت هم حضور پیدا کند. لذا ما به همین دلیل توانستیم یک فضای متفاوت به وجود بیاوریم. ایران یکی از کشورهای ایدئولوژیک دنیاست. چند سیاست خارجه در دنیا اینگونهاند. ایران، اسرائیل، فرانسه، امریکا و روسیه از جمله این کشورها هستند که ذاتا و ماهیتا ایدئولوژیک هستند. الزاما در یک سیاست خارجه ایدئولوژیک فقط قدرت نرم به کار گرفته نمیشود. اگر آن موقعیت سخت و ویژه بازدارندگی ایران نباشد فدرت نرم هیچ کار نمیتواند بکند. قدرت نرم زمانی میتواند خودش را در مکانیزمهای سیاست خارجه نشان دهد که پشتوانهٔ قدرت سخت را به همراه داشته باشدو این همان قدرت بازدارندگی ست و بدون قدرت سخت، محال است یک سیاست خارجه گفتگو محور و مذاکره محور موفق شود و اثر داشته باشد. اگر ما مرزهای جغرافیایی را در مرزهای جغرافیایی امروز ایران ببندیم آسیب پذیریم. اگر مرز جغرافیایی خود را در کنار مدیترانه و از طرفی قزاقستان و از طرفی چین و یمن و سوریه و لبنان ببندیم این مرزهای بیرونی و ایدئولوژیک، قدرت بازدارندگی را افزایش میدهد. بنابر این قدرت نرم و سخت با یکدیگر پیوند خوردهاند.
خب با تعابیر شما، اگر ما امروز دست بالا را در خاور میانه نداشتیم شما فکر میکنید قدرتهای جهانی با ما مذاکره میکردند؟
خیر، توی سر ما هم میزدند. اگر امروز قدرتهای جهانی در سطح وزیر امور خارجه آمریکا دنبال وزیر ما راه میافتد که گفتگو و مذاکره کند، از سر نیازشان است. اگر نیاز نداشتند محال بود که مذاکره کنند. این قدرت سخت از موهبات یک تفکر ایدئولوژیک است و اگر نبود ما را زمینگیر میکردند. لذا قبل از اینکه بخواهیم به سیاست خارجه ایران نمره بدهیم.، باید به سیاست جبهه خارجه بازدارنده ایران نمره قبولی بدهیم.
صحبت از مذاکرات شد، شما فکر میکنید مذاکرات ایران با ۵+۱ موفقیت آمیز خواهد بود؟
من غیب گو نیستم که بتوانم آینده مذاکرات را پیش بینی کنم اما به عنوان یک کارشناس معتقدم که اگر این مسیر ادامه پیدا کند ما به یک موفقیت عینی میتوانیم برسیم مگر اینکه کسی بخواهد در آن اشکالی ایجاد کند.
خب اگراین توافق حاصل شود چه تاثیری در اتفاقات خاور میانه خواهد داشت؟
من معتقدم، آن روز روز عزای اسراییل و اعراب است. قطعا آن روز تجلی قدرت معنوی و سیاسی ایران در جهان خواهد بود. اعراب و اسراییل در آمریکا و اروپا هزینه میکنند که این موقعیت که اتحاد و همگرایی که امروز در ایران است و توانسته سایه خودش را در منطقه بیندازد نتواند در عرصهٔ جهانی موفق باشد. در نهایت به این نتیجه میرسیم که قدرت سخت و نرم ایران در کنار هم و تلفیقشان باعث بروز پدیدهای به نام توسعه امنیت فراملی ایران که تاثیر این پدیده تبدیل به پارادایم میشود.