امروز : یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۳/۱۱/۱۲
کد خبر : 16862
چاپ خبر :
پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان

نقد و نوشته ای بر رمان واحه ی غروب نوشته ی بهاء طاهر

واحه ی غروب نام رمانی عربی نوشته ی نویسنده ی مصری الاصل «بهاء طاهر» است که در سال 2008 میلادی برنده ی جایزه ی بوکر عربی شد. این رمان به زبان های انگلیسی ، فرانسوی ،آلمانی ،یونانی ،نروژی ، ایتالیایی و بوسنیایی ترجمه شده و خوانندگان بسیاری را در جهان به خود اختصاص داده است. درایران نیز این کتاب به قلم توانمند شاعر و مترجم همشهریمان جناب «رحیم فروغی» ترجمه شده و این ترجمه طی سال گذشته توجه منتقدان و ادب دوستان بسیاری را به خود جلب کرده است که ازاین بابت به خود می بالیم. بد ندانستیم ما نیز نوشته ای کوتاه در این مهم داشته باشیم تا حق مطلب را نسبت به همشهری بودن با مترجم این کتاب ادا کرده باشیم. به غیر از این که هر کتاب خود حقی بر گردن خواننده می گذارد تا به کتاب دوستان معرفی شود.
«بهاء طاهر» رمان واحه ی غروب را پس از سال ها سیر آفاق و انفس نوشته است. نویسنده ای که طبق سنت بسیاری از نویسنده گان عرب دانش آموخته ی رشته ی تاریخ است. از این جهت او کاملا با گذشته واکنون خود آشناست. در دوران تبعید نیز سفرهای گوناگون به جای جای جهان داشته و همین امر باعث می شود تا با نویسنده ای روبرو باشیم که نگاه گسترده و ژرفی را به خود اختصاص داده است. به گفته ی مترجم، آنچه این کتاب را برای خواننده ی ایرانی خواندنی تر می کند همانندی های تاریخی، اجتماعی و سیاسی ایران و مصر و نیز دیرینگی و دیرپایی این همانندی هاست. ایران ومصر هر دو میراث دار تمدن هایی کهن هستند ودر طول تاریخ شرایط سیاسی واجتماعی کم وبیش مشابهی را آزموده اند. اما در گذر زمان نقش با شکوه گذشته را واگذاشته ودر دوره هایی از تاریخ خود بحران هایی دشوار را از سر گذرانده اند.
اهمیت رمان «واحه ی غروب» به تاریخی بودن و مستند بودن و در عین حال امروزی بودن آن است. جریانات و رویداد های رمان بیانگر این امر است که ما با حقایقی از دل تاریخ سروکار داریم. تاریخ می گوید که داستان در دو دهه ی آخر قرن نوزدهم اتفاق افتاده؛
«مصر در اشغال انگلستان تبدیل به دولتی ناتوان ودست نشانده شده است. انقلاب کوچکی علیه این اشغال باعث می شود تا خیلی ها از جمله «محمود عبدالظاهر» یا «کلانتر محمود» که افسر پلیس است امیدوار به رهایی از دست استعمار باشند. اما با وجود همه ی تلاش ها انقلاب به شکست می انجامد. و طی باز جویی ها و محاکمه ها محمود همراه همسر ایرلندی اش«کاترین» به عنوان کلانتر به نمایندگی از حکومت مرکزی به «واحه ی سیوه» واقع در بیابان های مصر تبعید می شود. ایرلند نیز که آن روزها مستعمره ی انگلیس است و همین درد مشترک، دو انسان کاملن متفاوت را در کنار هم قرار داده است. همسر محمود به واحه دل می بندد ودر آن به جستجو می پردازد و تلاش می کند تا با تاریخ مصر و فراعنه و اسکندر و… از در دوستی وارد شود وبه دانسته هایش بیفزاید و این موجب خشم اهالی واحه می شود تا جایی که عرصه بر آنان تنگ می شود. از سوی دیگر «کلانتر محمود» مجبور است از اهالی واحه مالیات سنگینی برای دولت انگلیسی اخذ کند در حالی که در تنگنای کشمکش های روحی نمی داند چه راهی را باید انتخاب کند و در آخر هم سعی می کند عملن با گذشته ای که به خاطرش آینده روبه تباهی است بجنگد. و معبد اسکندر در واحه ی غروب را منفجر می کند. و پایان ابهام آمیز و پر از پرسشی را برای رمان شکل می دهد.
بنابر این، مرگ مسئله ای است که در سراسر رمان بر رفتار و اندیشه ی شخصیت های داستان سایه افکنده است. تا جایی که شخصیت اصلی داستان «کلانتر محمود» با اندیشیدن به مرگ بسیاری از مشکلات بزرگ و شکننده را پشت سر می گذارد. اندیشه ی مرگ کمک می کند تا همه ی آنچه که برای یک انسان معمولی ویرانگر است برای او با آرامش کامل حل شود و البته این مسیر تا پایان داستان به گونه ای نا محسوس ادامه می یابد که به نظر می رسد این همان بعد معنوی داستان باشد.
کنار هم قرار گرفتن «کاترین» به عنوان زنی غربی و «کلانتر محمود» به عنوان مردی شرقی، که بخش عمده ای از پیرنگ و رویداد های داستان را به وجود می آورد از نکات مهم داستان به حساب می آید به گونه ای که گاهی این زن و شوهر در کنار هم و گاهی در مقابل هم قرار می گیرند و عشق آغازین شروع زندگی مشترکشان به بغض ونفرت تبدیل می شود و نکته ی بسیار مهم اینکه زن غربی در این رمان نمایانگر استیلای غرب بر فرهنگ و مقدسات شرق است. و این چیزی ست که این داستان را به انتهایی درد آور می کشاند.
مورد دیگری که در رمان واحه ی غروب از نظر خواننده دور نمی ماند نقد آداب و باورهای خرافی حاکم بر زندگی مردم مصر می باشد. آداب و رسوم و خرافاتی که در این رمان با حضور شخصیتهایی مثل ملیکه (بیوه زنی کم سال که در واحه قربانی خرافات می شود)و شیخ یحیی (پیر سالخورده ای که برای رهای از خرافه ها گوشه نشینی اختیار می کند) و کاترین و … به چالش کشیده می شوند.
در این رمان ما با زندگی کسانی آشنا می شویم که یا خیانت می کنند یا مورد خیانت قرار می گیرند. و به گفته ی مترجم رمان، اینان نه خائنند و نه خیانت می کنند بلکه تاوان خیانت دیگران را می پردازند.
حضور نمادین اسکندر کبیر در دل داستان بخش اسطوره ای و رازآمیز رمان واحه ی غروب است. چرا که اسکندر کبیر خود شخصیتی پر رمز و راز است و حرف های ضد و نقیض بسیاری در طول تاریخ پیرامون او گفته شده است. با وجودی که بخش بزرگی از داستان به اسکندر اختصاص داده شده و خود اسکندر بخشی از داستان را روایت می کند اما این سوال برای خواننده فراهم می شود که این اسکندر ظهور کرده در داستان از کجا آمده؟ تا چه اندازه حقیقت دارد و مخاطب واقعی او کیست؟ خواننده چقدر باید او را باور کند یا چقدر باید به خود مجال درنگ دهد؟
در پایان باید گفت رمان «واحه غروب» رمانی امروزی ست و سبک و نگاه نوینی را به خود اختصاص داده است. شیوه ی چند راوی بودن رمان موجب شده تا شخصیتهای اصلی داستان به عنوان قصه گو هر کدام بخش هایی را از زبان خود روایت کنند و مخاطب را با خود همراه سازند. البته راحت و روان بودن نثر داستان نیز در فهم و زیبایی آن تاثیر فراوانی دارد که بخش عمده ای از آن را مدیون نگارش خوب آقای «رحیم فروغی» هستیم و برای ایشان و تمام خدمت گزاران ادبیات آرزوی موفقیت می کنیم.
به قلم نفیسه کریمی مسئول کارگاه داستان

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات
  1. ع.طاهری نیا گفت:

    سلام به رحیم فروغی..

  2. خدا عاقبت همه راختم بخیر کنه.

دیدگاه شما

تبلیغات