«جلال والقَلَم»
به بهانه ی سالروز ولادت نویسنده بزرگ جلال آل احمد و با همکاری دوست عزیزم «حسن اشراقی» که حتا اگر از او تقدیر نشود باز هم کتاب خوانِ بزرگی ست!
«یازدهم آذرماه سالروز ولادت یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایران است؛ کسی که هم فعالیت سیاسی داشت و هم مصلح اجتماعی بود و هم درد دین داشت و همه اینها را با ظرافت قلم توانمندش به عرصه کاغذ میکشید. «جلالالدین سادات آل احمد» از چهرههایی است که تاریخ معاصر ایران را بدون درنظر گرفتن نوشتههای او در هیچ عرصهای نمیتوان متصور شد.»
جلال کسی است که در دهه سی وچهل یکی از مطرحترین نویسندگان بود و کتاب ها و مقاله های زیادی نوشت و ترجمه کرد و دغدغه ی او در شناساندن حقیقت باعث شد در معرض دوستی ها و دشمنی های زیادی قرار گیرد. اما این ها موجب خستگی و نا امیدی او نشد و امروز از او با احترام یاد می کنیم. و مهم ترین جایزه ی ادبی کشورمان را به نام او اختصاص داده ایم.
جلال در سال 1302 متولد شد در 1324 نخستین داستانش را در مجله سخن چاپ کرد. در1325 در رشته ادبیات فارسی از دانشسرای عالی لیسانس گرفت در 1326 به استخدام آموزش و پرورش در آمد و به کار تدریس پرداخت و در سال 1329 با سیمین دانشور ازداوج کرد. زندگی او با سیمین نزدیک به بیست سال به طول انجامید و سپس در غروب روز 18 شهریور سال 1348 در اسالم گیلان بر اثر سکته قلبی دیده از جهان فرو بست .
هیچ چیز نمی تواند مانند سخن برخی بزرگان، جلال را به ما بشناساند. رهبر معظم انقلاب ضمن تجلیل از شخصیت فکری- فرهنگی جلال از کتاب «در خدمت و خیانت..» او با عنوان «توبه ی روشنفکری» یاد می کنند و می فرمایند « جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آل احمد» توانست خود را از خطای کجفهمی، عصیان، جلافت و کوتهبینی برهاند و توبه کند…آل احمد و شریعتی و امثال اینها ، روشنفکران صادق و پژوهشگر و حقیقت طلبی هستند که پوچی مکاتب مادی و دعاوی دیگران را درک کرده اند و نیازهای انسان و دعوت فطرت را فهمیدهاند.»
دکتر شریعتی در جایی گفته است « بعد از مرگ جلال آل احمد، من یک حالت روحی خاصی پیدا کردم که هنوز از عزای او روحم بیرون نیامده است. یک کسی که به سراغ ما آمد، اما زود رفت. یک کسی که در عمرش، ناگهان به سراغ مردم آمد، ناگهان به سراغ ایمان ما آمد، آنچه مردم همراه در آن بودند و روشنفکران همواره از آن میگریختند، جرات کرد و به سراغ ما آمد. جرات کرد. و این جراتش برای من ارزش دارد. عدهای هستند که میتوانند حقیقت را بفهمند، اما جرات قضاوت، جرات صراحت، جرات اعمالش را ندارند، برای اینکه به شخصیتشان بر میخورد»
آیت الله طالقانی می فرماید «باید بدانید که «جلال» پسر عموی من بوده است و از بچههای «طالقان» بود. پدر ایشان از پیشنمازهای خوش بیان و متعبد بود، و تعبدش خشک بود. آدمی اهل دعا بود و در محلههای جنوبی تهران – طرفهای پاچنار – مینشستند. «جلال» از بچگی باهوش بود. و با هم معاشرت خانوادگی داشتیم. در سال 22 – 23 در خیابان شاهپور «انجمن تبلیغات اسلامی» تشکیل داده بودند، و ایشان از همان ابتدا عضو فعال آنجا بود. ولی وقتی مکتب کمونیستها به وسیله «توده»ایها گسترش پیدا کرد، جلال عضو فعال و از نویسندههای حزب شد که مسائلش را به صورت رمانتیک مینوشت. و در این اواخر، بعد از اضمحلال «توده»ایها مطالعاتش که عمیق شد، تقریبا به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب گرایش پیدا کرد»
و رضا امیرخانی می گوید؛ «داستایوسکی در جایی گفته بود ما همه از زیر شنل «گوگول» به در آمدیم. همین را محمود دولتآبادی در شکلی دیگر گفته بود که ما همه در تاریکخانه «هدایت» ظاهر شدیم. بگذار من اینگونه بگویم که ما همه فرزندان «زن زیادی» جلالیم؛ جلالی که به ما آموخت روش روشنفکر ایرانی بودن را»
برخی آثار داستانی جلال عبارتند از مدیر مدرسه، زن زیادی، نون والقلم و…آثار غیر داستانی؛ خسی در میقات، غرب زدگی، در خدمت و خیانت روشنفکری و…و آثار ترجمه ای، قمارباز اثر داستایوفسکی، سوء تفهم آلبرکامو، کرگدن اوژن یونسکو و…
روح شاد و راهش پر رهرو باد.