باغچه بی بی جون 3
: آهنربا من دارم! هر چی به کارم بیاد تو کمدم می ذارم!
بببین که من نبازم با سیم و آهنربا چه هسته ای بسازم!
حسن اومد زود ِزود اون بالاها چرخ می زد ابر سیاه پر دود
چند دوری سیم بسته شد قرقره بادبادک با اونا یک هسته شد
اونو به یک میله بست پرید و با بچه ها تو خونه رفت درو بست
ابر تنوره کشید دریچه ها به هم خورد باغچه دوباره لرزید
اینور و اونور پرید بادبادک ابریشم تا که به اون ابر رسید
: آهای عجب! تو کیستی؟ الکترون بار دارم یه لحظه دیگه نیستی !
: اوهوی! منم بار دارم پر از یون مثبتم کمی با تو کار دارم !
باد اونو برد بالاتر قرقره شد فرفره برق جهید وای خطر !!!
سرخ و بنفش و آبی برقی تو آسمون زد اگه ندیدی خوابی !
شد ابره تیکه پاره با این همه هیاهو تو آسمون آواره
باد اونا رو جارو کرد از توی آسمون برد غصه ها رو پارو کرد
خورشید دوباره تابید بی بی تو ایوون اومد یاس دوباره خندید
ولی آلو مرده بود چون غم روزگارو اون زیادی خورده بود
باد بهاری رسید دستی پر از نوازش به شاخه ها می کشید
: سلام به یاس زیبا خدا را شکر که هستی چون همیشه پابرجا
تموم شد این هیاهو زود اومدم تا اینجا سر بزنم به آلو
نه برگی و نه باری ! دیدی همیشه بودش به فکر بدبیاری !
آلو خوابی یا بیدار ؟ اگه جواب ندادی دیگه خدا نگهدار !
باد اومد تو ایوون دوباره رفت تو باغچه خوشحال و شاد و خندون
: خدا فقط می تونه ابرای تیره و تار از تو دلا برونه
خدا فقط می دونه کدوم باید زود بره کدوم باید بمونه
تو باغچه بی بی جون غصه ها زود می پره غم نباشه مهربون
انگار به این بیچاره خدا دوباره بخشید یه فرصت دوباره
این پایینا نشسته غنچه نورسیده شکوفه های بسته
حالا باید کاری کرد آلو که این رو شنید از ته دل شادی کرد
شکوفه ها شدن باز با دل پر امیدش سالی دیگه شد آغاز.
نقش و نوشته: زهرا شریف زاده