امروز : یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳

تاریخ خبر : ۹۳/۰۷/۰۲
کد خبر : 7947
چاپ خبر :
نقدی بر "آذر، شهدخت، پرویز و دیگران"

مرجان، گوهرجان و مردانی که یک پایشان می‌لنگد

پایگاه خبری تحلیلی بیان گلپایگان به نقل از مشرق نیوز فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران به کارگردانی بهروز افخمی از روز چهارشنبه اول مرداد در 15 سینمای تهران اکران شد و در مدت 52 روز، 06ر1 میلیارد تومان فروخت. همچنین این فیلم در 24 سینمای شهرستان‌ها مبلغ 350 میلیون تومان فروش کرده است. فیلم آذر شهدخت پرویز و دیگران، بر مبنای داستانی است به همین نام نوشته مرجان شیرمحمدی.

******

آذر شهدخت پرویز و دیگران، دهمین فیلم بهروز افخمی است. سیدجمال ساداتیان تهیه کنندگی فیلم را بر عهده داشته، و جناب افخمی و کرمان موتورز نیز در آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند. فیلمنامه از داستانی به همین نام نوشتۀ مرجان شیرمحمدی (همسر افخمی و بازیگر نقش آذر) اقتباس شده است. این فیلم 114 دقیقه دارد.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

خلاصه داستان

راوی (با صدای داود نماینده) قصۀ زندگی پرویز دیوان‌بیگی (مهدی فخیم‌زاده) و شهدخت فیروزکوهی (گوهر خیراندیش) را حکایت می‌کند. پرویز، چهل سال است که بازیگر سینما است و شهدخت زنی خانه‌دار. روزی شهدخت اتفاقاً به پشت صحنۀ فیلمی می‌رود که پرویز در آن بازی می‌کند. کارگردان (مانی حقیقی) با دیدن شهدخت، او را برای یکی از نقش‌ها انتخاب می‌کند. راوی خبر می‌دهد که فیلم «در تاریکی» موفقیت‌آمیز شد و جوایزی را از جشنواره‌های داخلی و خارجی دریافت کرد. مردم و خبرنگاران بازی شهدخت در این فیلم را بیشتر از بازی پرویز پسندیده‌اند. لذا مکرراً از او می‌پرسند چرا همسرش را در تاریکی نگاه داشته است. پرویز با بازیگری شهدخت در سینما مخالف است و زن به همین سبب منزل را ترک می‌کند.

دختر آنها آذر (مرجان شیرمحمدی) بی‌خبر از لندن بازمی‌گردد. در دست او مجله تایم است که تصویر شهدخت بر روی جلدش دیده می‌شود. او با خواهرش گلی (نعیمه نظامدوست) و برادرش فرهاد (امیرعلی دانایی) مادر را در ویلایشان در نیاک می‌یابند و جمع خانواده به آنجا می‌روند. شهدخت به پرویز زنگ می‌زند و ماجرای طلاق آذر از شوهر انگلیسی‌اش فیلیپ را به او خبر می‌دهد و پرویز را نیز بدانجا می‌کشاند. پرویز از بهرام کیانی (رامبد جوان) که یک سفالگر ساکن نیاک است درخواست می‌کند تا با دخترش ازدواج کند…

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

نقد و نظر

فیلم آذر شهدخت یکی از فیلم‌های متوسط بهروز افخمی است. هنر جناب افخمی در مقام فیلمنامه‌نویس و کارگردان نتوانسته داستان معمولی خانم شیرمحمدی را چندان ارتقاء دهد.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

الف. این فیلم دربارۀ چیست؟

افخمی در برنامه هفت (جمعه 10 مرداد) در معرفی فیلمش گفت که خانواده به شکل سابق آن در دوران جدید، در حال اضمحلال است و فیلم آذر شهدخت، به موضوع «خانواده» می‌پردازد. او توضیح داد که ما یک سال در کانادا اقامت داشتیم و در آنجا زوال خانواده‌های ایرانی را به عینه مشاهده کردیم. این ماجرا بر شکل‌گیری این قصه در همسرم تأثیر گذاشت.

اما به نظر راقم، موضوع اصلی آذر شهدخت، «فمینیسم» است و نویسنده داستان واضحاً در جهت دستیابی حقوق برابر مردان و زنان بوده است. فمینیسم از نظر ما، یک عقیدۀ کفرآمیز و خلاف دین به حساب می‌آید، که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. همینجا بگوییم که متأسفانه اصلی‌ترین نقطه ضعف‌های فیلم نیز از همین ناحیه رخ نموده است.

داستان این فیلم دو پاره است. در نیمۀ اول، موضوع بازیگری شهدخت مطرح است و در نیمۀ دوم طلاق آذر. قاعدتاً نیمه دوم فیلم، باید نتیجۀ نیمه اول باشد که اینطور نیست. فقط در سکانس پایانی پرویز جمله‌ای می‌گوید که شهدخت فیروزکوهی، دیگر در تاریکی نخواهد ماند. کنایه از اینکه من او را از بازیگری منع نخواهم کرد. حالا سؤال این است که چه ربطی میان قسمت اول و دوم فیلم وجود دارد؟ به عبارت دیگر چه چیزی پرویز را واداشت تا تصمیمش را تغییر دهد؟

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

ب. چرا مهدی فخیم‌زاده انتخاب شد؟

فیلم جناب افخمی، پربازیگر است. نویسندۀ داستان، موفق شده تا شخصیت‌های زیادش را به خوبی بپرورد و فیلمسازـ‌فیلمنامه‌نویس نیز آنها را به خوبی تصویر کند. اما مشکل در آنجا است که اتفاق خاصی در این فیلم نمی‌افتد. یا بهتر بگویم اتفاقات فیلم در خارج از دوربین رخ می‌دهند و ما فقط خبر آنها را از راوی یا از دیالوگ‌ها می‌شنویم. مخاطب باید موفقیت شهدخت در بازیگری را در نزد خود فرض کند بدون آنکه بازی‌اش در فیلم «در تاریکی» را دیده باشد یا بخشی از فیلم را در سینما تماشا کرده باشد یا حتی از جوایز سینمایی‌اش مطلع باشد، و همچنین است نزاع آذر و فیلیپ و طلاقش از او. مخاطب حتی آذر را به وقت ورودش در فرودگاه نیز نمی‌بیند چه برسد به زندگی‌اش در انگلستان. تنها اتقاق جدی فیلم که مخاطب شاهد آن است، قهر شهدخت و رفتن او از خانه است؛ چیزی که در حاشیۀ طلاق آذر قرار می‌گیرد و در ادامۀ فیلم به کم‌کم فراموش می‌شود.

اغلب بازیگران به درستی انتخاب شده‌اند هرچند بنده از انتخاب مهدی فخیم‌زاده خرسند نیستم. انتخاب او با آن صدای کلفت و چهره‌ای پخمه، در راستای همان اهداف فمینیستی فیلم است که بدان اشاره کردیم. راوی توضیح می‌دهد که پرویز چهل سال است که بازیگری می‌کند، و مخاطب با تعجب از خود می‌پرسد: مگر این آدم چه دارد که می‌توانسته چهل سال مداوماً فیلم بازی کند و خانه‌ای به این بزرگی در تهران بخرد و ویلایی با آن وسعت در نیاک؟ در عالم واقع نیز همینطور است. فخیم‌زاده هیچگاه ستاره سینما یا بازیگر مطرحی نبوده. او غالباً در فیلم‌های خودش بازی کرده است. آخرین نوبتی که او در سینما برای دیگران بازی کرد، یکی از نقش‌های فرعی فیلم «رنو، تهران 29» (1369) به کاگردانی سیامک شایقی بود. به این ترتیب آیا بهتر نبود یک ستارۀ واقعی سینما نقش پرویز را بازی می‌کرد؟ افرادی مانند: مهدی هاشمی، فرامرز قریبیان، جمشید هاشم‌پور، پرویز پورحسینی، محمد متوسلانی، مجید مظفری، اکبر عبدی یا رضا رویگری. یک ستارۀ سینما می‌توانست درام فیلم را قدرتمند کند، در وقتی که او زنش را از ادامۀ بازی در سینما منع می‌کرد.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی  //////آماده انتشار

انتخاب رامبد جوان در نقش بهرام سفالگر نیز باورپذیر نیست. چنین نقشی را بایست یک بازیگر معمولی بازی می‌کرد و نه یک ستاره سینما. به نظر می‌رسد که کارگردان نیز برای این نقش، وقت صرف نکرده است. زیرا ما او را عمدتاً دست در جیب می‌بینیم و نه در حال کار کردن. لذا هنرش را باور نمی‌کنیم.

به نظر راقم مانی حقیقی در نقش کوتاه کارگردان، خوب بازی نکرده است. چنینی نقشی به جای خاطر آسوده، باید لااقل اندکی حرص بخورد و نگران باشد.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

ج. راوی در این فیلم چه می‌کند؟

یکی از مشخصات خاص آذر شهدخت…، استفاده از نریشن (راوی) برای روایت قصه است، چیزی که از موارد ضعف فیلمنامه تلقی می‌شود. زیرا در سینما، اصالت با تصویر است و نه صدا. لذا اگر صدای راوی بر تصویر فیلم غلبه کند واضح است که به فیلم آسیب خواهد رسید.

جناب افخمی برای خلاصه کردن داستان کتاب در قالب یک فیلم سینمایی، چاره‌ای جز این کار نیافته است که بیشترین حجم اطلاعات را از طریق صدای راوی منتقل کند. اما مشکل در این است که مخاطب فیلم، راوی را نمی‌شناسد. آیا او دانای کل است؟ اگر اینطور است چرا او در نزاع این زن و شوهر، جانب شهدخت را می‌گیرد و پرویز را مضحکه می‌کند؟ (برای نمونه به این جملۀ راوی دقت کنید: شهدخت نیز احتمالاً روح دارد!) اما اگر راوی دانای کل نیست پس چرا در ادامۀ فیلم معرفی نمی‌شود.

برای روشن شدن بحث می‌توان از دو فیلم مشهور که در آنها از راویت دانای کل و اول شخص استفاده شده است، یاد کرد. در فیلم باری لیندون (1975) ساختۀ استنلی کوبریک، راوی دانای کل است. این شیوه بهکوبریکِ فیلمنامه‌نویس امکان داده تا بتواند یک رمان دویست صفحه‌ای را برای یک فیلم سه ساعته اقتباس کند. باری لیندون حاوی یکی از بهترین نریشن‌های تاریخ سینما است به نحوی که صدای راوی، در متن فیلم تنیده شده و حتی بسیاری از مخاطبان بعد از تماشای فیلم آن را به یاد نمی‌آورند. فیلم دیگر، لبوفسکی بزرگ (1998) ساختۀ برادران کوئن است که راوی یکی از شخصیت‌های فیلم است که خود را در انتها معرفی می‌کند.

نکتۀ جالب توجه این است که کوبریک و برادران کوئن از کارگردانان مورد علاقۀ جناب افخمی هستند. مضافاً که ایشان بر تکنیک‌های مختلف نویسندگی واقفند. فیلمنامۀ پایان خدمت (1392) نوشتۀ افخمی که حمید زرگرنژاد آن را ساخت به خوبی از سواد سناریونویسی ایشان خبر می‌دهد.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

د. «فمینستِ مرد، مانند کچل موفرفری است!»

این جمله‌ای از پرویز (مهدی فخیم‌زاده) است در جواب دخترش آذر، وقتی که از او می‌پرسد آیا در انگلیس «مردان فمینیست» هم وجود دارند و دختر تأیید می‌کند. پرویز ادامه می‌دهد: این مردان، زیادی نازنین شده‌اند. آنها نمی‌خواهند آدم باشند بلکه می‌خواهند فرشته باشند.

اکنون سؤال این است که آیا «آقای» افخمی با این فیلم فمینیستی در زمرۀ همین کچل‌های موفرفری درنیامده است؟ شهدخت به سبب اصرارش بر بازی در سینما، خانه را ترک کرده است. او در ویلا به پسرش فرهاد می‌گوید: «تو دیگر به من نگو چه کار بکن و چه کار نکن. من از دست پدرت که به من امر و نهی می‌کرد به اینجا آمده‌ام.» به هر حال یکی از تلاش‌های فمینیست‌ها این است که برای زنان حق اشتغال مستقل می‌خواهند حتی اگر همسر مخالف باشد.

اما مطابق شرع، زن برای خروج از منزل باید رضایت شوهر را کسب کند. مطابق آنچه که حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف تحریر الوسیله نوشته است، اگر زنی برای ازدواجش شرط کند که شوهر مانع خروج وی از منزل نشود این شرط باطل است. و همچنین است اگر شرط کند که شوهرش، همسر دوم اختیار نکند.[1] زیرا که اینها از حقوق واجب مرد است که به دیگری واگذار نمی‌شود. لذا حتی اگر زن به وقت ازدواج شرط کرده باشد که شوهر مانع از اشتغال او نشود این شرط شرعاً باطل است. زیرا زن برای هر بار خروج از منزل باید رضایت شوهر را کسب کند.

مرجان، گوهرجان و مردانی که یک پایشان می‌لنگد

فیلمساز در نزاع پرویز و شهدخت، آشکارا جانب زن را می‌گیرد و پرویز را مکرراً تمسخر می‌کند. واضح‌ترین تمسخر فیلم زمین خوردن پرویز و ریختن شله‌زرد بر صورت اوست و یا صحنه‌ای که لقمه در دهانش گیر می‌کند. به این موارد نیز توجه کنید: پرویز صدای حیوان درمی‌آورد، دروغ می‌گوید و برای بازگشت زنش التماس می‌کند، لباس‌های گشادش بر تنش زار می‌زنند، در حضور دیگران دندانش را خلال می‌کند، از فرط عصبانیت بشقاب‌ها را می‌شکند و از بهرام کیانی می‌خواهد تا دخترش را بگیرد. او با آن کیمونو همچون یک سامورایی تداعی می‌شود که دوران حکومتشان گذشته است، و فیلمساز به اشکال مختلف بر این موضوع تأکید می‌کند.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

ﻫ. چرا مردانِ این فیلم، یک پایشان می‌لنگد

در وقتی که زنانی مثل آذر و شهدخت در فیلم بی‌عیب و نقص معرفی می‌شوند لکن مردان فیلم همگی ایراد دارند. مفرّی که فیلمساز برگزیده تا این خطای فیلم، دیده نشود آن است که نظریه‌ای را از زبان پرویز مطرح می‌کند: «مردی که حتی یک پنچری کوچک ندارد شاید پنچری‌های بزرگ داشته باشد!» به این ترتیب مخاطب انتظار دارد که همۀ مردان فیلم دچار آسیب و خطا باشند. مضافاً که این نظریۀ پرویز راه را برای خطاهای انسانی باز می‌کند.

ذیلاً نگاهی می‌اندازیم به شخصیت مردان این فیلم و ایرادهای آنها:

1. پرویز (فخیم‌زاده): حسود، خودخواه، دروغگو، توده‌ای سابق، با صدایی خشن و قیافه‌ای پخمه،

2. فرهاد (امیرعلی دانایی/ پسر): دروغگو

3. فیلیپ (شوهر سابق آذر): همجنس‌باز، گیاهخوار

4. بهرام (رامبد جوان): سگ‌باز، دروغگو

5. محمود (شوهر گلی): زن ذلیل

6. اسکندر (یدالله شادمانی/ سرایدار): خبرچین، زن دوم گرفته است

7. مانی راد (مانی حقیقی/ کارگردان): فریبنده

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

جوایز از جشنوارۀ فیلم فجر

فیلم آذر شهدخت، برندۀ دو سیمرغ از سی‌ودومین جشنوارۀ فیلم فجر شد: بهترین فیلم (سیدجمال ساداتیان و بهروز افخمی) و بهترین فیلمنامه (بهروز افخمی). البته به طور غیرمنتظره‌ای فیلم رستاخیز نیز سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کرد.

این فیلم همچنین در چهار بخش، نامزد دریافت سیمرغ بود: بهترین کارگردانی (افخمی)، بهترین بازیگر نقش اول مرد (مهدی فخیم‌زاده)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (نعیمه نظامدوست)، بهترین طراحی صحنه و لباس (مرجان شیرمحمدی). این جوایز به ترتیب، نصیب این افراد شد: احمدرضا درویش برای کارگردانی رستاخیز، رضا عطاران برای بازی در طبقۀ حساس، شبنم مقدمی برای بازی در فیلم امروز، مجید میرفخرایی برای طراحی صحنه و لباس رستاخیز و نیز شراره سروش برای طراحی فیلم همه چیز برای فروش.

اما اتفاق جالب توجه این است که هیئت داوران بازی خانم شهین تسلیمی در نقش خاله پری را پسندیده بود. اما هیچ یک از هشت داور نام او را به خاطر نمی‌آورد. آنها به آقای افخمی زنگ می‌زنند تا نام وی را بپرسند ولی تلفن او خارج از دسترس بود. در نتیجه با تهیه کننده تماس می‌گیرند و جناب ساداتیان، خانم تسلیمی را به اشتباه نعیمه نظامدوست معرفی می‌کند. بعد از اعلام اسامی متوجه می‌شوند و ساداتیان بابت اشتباهش عذرخواهی می‌کند. (به نقل از یادداشت هوشنگ گلمکانی ـ یکی از هشت داور جشنواره ـ در مجله 24، شماره فروردین 93، ص 33.)

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

تحسینات و تمجیدات

فیلم آذر شهدخت، حسّ خوب وطن‌دوستی را در مخاطب زنده می‌کند. خصوصاً آنجا که آذر از مادرش می‌پرسد چرا قرمه ‌سبزی‌های من مثل شما نمی‌شود و مادر می‌گوید به خاطر خاک است. گلی می‌گوید مقداری از خاک ایران را با خودت ببر و در آنجا سبزی‌ها را پرورش بده. یا آنجا که گلی در فرودگاه، دخترش را از مهاجرت منع می‌کند و می‌گوید: همین یک دوری، برای کل خانوادۀ ما بس است.

فیلم در لحظاتی اهمیت حفظ سنت‌ها را یادآور شود. آذر را که تأسف می‌خورد که چرا صدای مادربزرگ مرحومش را به یاد نمی‌آورد، شوخی‌ها و گعده‌های خانواده، بلال پختن، موسیقی سنتی، سفره‌های بزرگ فامیلی و غیره.

پرویز و بهرام سیگاری هستند لکن مخاطب سیگار کشیدن آنها را واضحاً نمی‌بیند. استعمال دخانیات در فیلم، بازی می‌شود و این بسیار مستحسن است. شکار آهو نیز در فیلم بازی می‌شود چنانکه ما هیچگاه سگ بهرام را نیز در فیلم نمی‌بینیم و فقط صدایش را می‌شنویم.

موسیقی فیلم نیز از موارد تحسین‌برانگیز و شنیدنی آن است، کاری از آرمان موسی‌پور که در ضمن آن، تصنیف قدیمی «خوش آمدی» مجدداً با صدای وحید تاج اجرا شده است. شعر این تصنیف سرودۀ ترانه‌سرای مشهور، کریم فکور (1375-1304) است که ده‌ها ترانۀ ماندگار از او به یادگار مانده، از جمله الهه ناز و اوج آسمان. به هر حال در سینمای پس از انقلاب استفاده از شعر و آواز در میانۀ فیلم‌های سینمایی بجز در فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور یا سینمای کودک، چندان مرسوم نبود. بعد از نمایش جشنواره، بهروز افخمی بر خلاف نظر آهنگساز، این تصنیف را در سکانس شکار رفتن پرویز استفاده کرده است.

مرجان، گوهرجان، مهدی و الباقی

و اما بعد…

به دلیل زیبایی ترانۀ تیتراژ، شعر تصنیف «خوش آمدی» ذیلاً می‌آید:

به کلبه‌ام از راه دور، ای آشنا خوش آمدی

چون بوی گل به همره باد صبا خوش آمدی

اکنون که پر گیاه و گل، شهر و ده و صحرا بوَد

ای آهوی صحرا تو هم، به شهر ما خوش آمدی

تو مایۀ نوازشِ صدها دلِ شکسته‌ای

ای خوش خبر به سوی دل‌شکستگان خوش آمدی


بر لوحِ خاطر، نقش طرب زن

چون روزگارِ اندوه و محنت دیگر گذشته

منعم مکن از، این عشق سوزان

تا کی دورنگی، دیگر مرا آب از سر گذشته

ای آهوی گریزان، به آشیانم

خوش آمدی، فدای جان تو جانم

ای آن که مقدم تو بوَد گرامی

من جای گل، به پایت گهر فشانم

(شعر از کریم فکور)

Cloob Facenama Facebook Twitter artabaz Digg Stumble Upon
نظرات

دیدگاه شما

تبلیغات