خودزنی(گلپایگانی هستیم یا نیستیم ؟؟؟)
بعضی اوقات بعضی خنده ها از گریه هم تلخ تره. گاهی آدم چیزهایی میبینه یا می شنوه که ظاهراَ خنده داره اما وقتی عمق قضیه رو نگاه کنی و درک کنی از گریه هم دردناک تره.
مثلاَ همین مسخره کردن اقوام شریف ایرانی. آره منظورم همین جوک های یه ترکه، یه لره و … است که برای هم تعریف می کنیم یا پیامک می کنیم.
تا حالا شده به این فکر کنیم یا از خودمون سؤال کنیم که چرا با وجود اینکه ما ایرانی ها مهد تمدن و تاریخ جهان هستیم و تو دنیا به خون گرمی و محبت معروفیم، اینقدر بی رحمانه راجع به هم وطن های خودمون حرف می زنیم و همدیگر رو به تمسخر می گیریم و به هم توهین می کنیم. وقتی یه کم برگردیم به عقب می بینیم که ریشه این قضیه برمیگرده به گذشته، وقتی که شاید حدود 80 سال یا بیشتر به عقب برگردیم و تاریخ رو ورق بزنیم و روزهای استعمار رو مرور کنیم، روزهایی که به نوعی مستعمره انگلیس بودیم. انگلیسی که با سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن می خواست همه دنیا رو بگیره و تو هر زمینه ای هم وارد شد. تقسیم محله ها به بالا و پایین، توهین به قومیت ها توسط هم وطنان و از این قبیل کارها که هنوز هم که هنوزه بعد از سی و چند سال که از انقلاب می گذره آثارش باقیست.
هر روز هم یه جوک جدیدتر برامون درست می کنن و اون رو رواج می دن. اما حرف من اینها نیست. دلم از جای دیگه ای پره. چند وقت پیش چندتا پیامک برام اومد که تو همه اونها لهجه، ضرب المثل، اصطلاحات و محله های گلپایگان مورد تمسخر قرار گرفته بود.این رو دیگه نمیشه به استعمار پیر و اجانب نسبت داد و کار کسی غیر از گلپایگانی ها نمی تونه باشه و همین باعث دل آزردگی من شد.
آخه چرا ما گلپایگانی هایی که اگه یه غریبه تو یه شهر دیگه با یکی از همشهریامون بد برخورد کنه یا راجع به شهر و لهجه و زبان ما حرفی بزنه، زود جوش میاریم و می خواهیم همون جا طرف رو ادب کنیم، حالا باید خودمون هم دیگه رو مسخره کنیم و به هم توهین کنیم.
آخه مگه نه اینکه لهجه و زبان جزیی از فرهنگ ماست، مگه نه اینکه همین چیزهاست که کنار هم جمع میشه و جزیی از هویت ماها رو تشکیل میده، پس چرا خودمون باید به هویت خودمون حمله کنیم. به نظر شما این یه جور خودزنی نیست. حتماَ که نباید رگ خودمون رو بزنیم تا بمیریم، یه آدم وقتی که هویت خودش رو تخریب کنه روبه مرگ و نیستی می ره. اصلاَ شده تا حالا به قشنگی و شیرینی لهجه یا ضرب المثل های گلپایگانی فکر کنیم. همین که میگن « طرف رد پای مارچونه رو توی کاسه چینی می گیره» که نشون از دقت بالا و پیگیر بودن داره یا مثلاَ «شاطه خشک و شیره شط» که قدیمی ترها بیشتر استفاده میکنن و بین باجناق ها کاربرد داره.
این کجاش زشت و یا بی کلاسه که وقتی توی شهر خودمون و بین همشهریامون هستیم و در جای خودش از این ضرب المثل ها استفاده کنیم. به نظر من برای ما که جوون تریم خیلی هم جالبه. اگه به این فکر کنیم که خدایی نکرده لهجه یا اصطلاحات خنده داری داریم و باید اونهارو به ورطه فراموشی بسپاریم تا مضحکه مردم نباشیم، خودمون هویت خودمون رو از بین بردیم. پس اگه کمی به فکر باشیم از این به بعد نه تنها با پیامک هامون هویت مون رو تخریب نمی کنیم بلکه سعی می کنیم تا حداقل وقتی تو شهر خودمون هستیم با استفاده از لهجه و اصطلاحات و ضرب المثل های گلپایگانی هویت خودمون رو حفظ و به گلپایگانی بودن خودمون افتخار کنیم.
ا.ذ